vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3150

دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشته‌ای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت
۳۱۷۷Qخواجه از دُورش بدید و خیره ماند * از تحَّیر اهلِ آن دِه را بخواند
۳۱۷۷Nخواجه از دورش بدید و خیره ماند * از تحیر اهل آن ده را بخواند
۳۱۷۸Qراویهٔ ما اشترِ ما هست این * پس کجا شد بندهٔ زنگی جَبین
۳۱۷۸Nراویه‌ی ما اشتر ما هست این * پس کجا شد بنده‌ی زنگی جبین
۳۱۷۹Qاین یکی بَدْریست می‌آید ز دُور * می‌زند بر نورِ روز از رُوش نور
۳۱۷۹Nاین یکی بدری است می‌آید ز دور * می‌زند بر نور روز از روش نور
۳۱۸۰Qکو غلامِ ما مگر سر گشته شد * یا بدو گرگی رسید و کُشته شد
۳۱۸۰Nکو غلام ما مگر سر گشته شد * یا بدو گرگی رسید و کشته شد
۳۱۸۱Qچون بیامد پیش گفتش کیستی * از یَمَن زادی و یا تُرکیستی
۳۱۸۱Nچون بیامد پیش گفتش کیستی * از یمن زادی و یا ترکیستی
۳۱۸۲Qگو غلامم را چه کردی راست گو * گر بکُشتی وانما حیلت مجُو
۳۱۸۲Nگو غلامم را چه کردی راست گو * گر بکشتی وانما حیلت مجو
۳۱۸۳Qگفت اگر کُشتم بتو چون آمدم * چون بپایِ خود درین خون آمدم
۳۱۸۳Nگفت اگر کشتم به تو چون آمدم * چون به پای خود در این خون آمدم
۳۱۸۴Qکو غلامِ من بگفت اینک منم * کرد دستِ فضلِ یزدان روشنم
۳۱۸۴Nکو غلام من بگفت اینک منم * کرد دست فضل یزدان روشنم
۳۱۸۵Qهَیْ چه می‌گویی غلامِ من کجاست * هین نخواهی رَست از من جز براست
۳۱۸۵Nهی چه می‌گویی غلام من کجاست * هین نخواهی رست از من جز به راست
۳۱۸۶Qگفت اسرارِ ترا با آن غلام * جمله وا گویم یکایک من تمام
۳۱۸۶Nگفت اسرار ترا با آن غلام * جمله واگویم یکایک من تمام
۳۱۸۷Qز آن زمانی که خریدی تو مرا * تا باکنون باز گویم ماجرا
۳۱۸۷Nز آن زمانی که خریدی تو مرا * تا به اکنون باز گویم ماجرا
۳۱۸۸Qتا بدانی که همانم در وجود * گر چه از شَبْدیزِ من صُبحی گشود
۳۱۸۸Nتا بدانی که همانم در وجود * گر چه از شبدیز من صبحی گشود
۳۱۸۹Qرنگ دیگر شد و لیکن جانِ پاک * فارغ از رنگست و از ارکان و خاک
۳۱۸۹Nرنگ دیگر شد و لیکن جان پاک * فارغ از رنگ است و از ارکان و خاک
۳۱۹۰Qتن‌شناسان زود ما را گُم کنند * آب‌نوشان ترکِ مَشک و خُم کنند
۳۱۹۰Nتن شناسان زود ما را گم کنند * آب نوشان ترک مشک و خم کنند
۳۱۹۱Qجان‌شناسان از عددها فارغ اند * غرقهٔ دریای بی‌چونند و چند
۳۱۹۱Nجان شناسان از عددها فارغند * غرقه‌ی دریای بی‌چونند و چند
۳۱۹۲Qجان شَو و از راهِ جان جان را شناس * یارِ بینش شَوْ نه فرزندِ قیاس
۳۱۹۲Nجان شو و از راه جان جان را شناس * یار بینش شو نه فرزند قیاس
۳۱۹۳Qچون مَلَک با عقل یک سر رشته‌اند * بهرِ حِکمت را دو صورت گشته‌اند
۳۱۹۳Nچون ملک با عقل یک سر رشته‌اند * بهر حکمت را دو صورت گشته‌اند
۳۱۹۴Qآن مَلَک چون مرغ بال و پر گرفت * وین خِرَد بگْذاشت پَرّ و فَر گرفت
۳۱۹۴Nآن ملک چون مرغ بال و پر گرفت * وین خرد بگذاشت پر و فر گرفت
۳۱۹۵Qلاجرم هر دو مُناصر آمدند * هر دو خوش‌رُو پشتِ همدیگر شدند
۳۱۹۵Nلاجرم هر دو مناصر آمدند * هر دو خوش رو پشت همدیگر شدند
۳۱۹۶Qهم مَلَک هم عقل حق را واجدی * هر دو آدم را مُعین و ساجدی
۳۱۹۶Nهم ملک هم عقل حق را واجدی * هر دو آدم را معین و ساجدی
۳۱۹۷Qنفس و شیطان بوده ز اوّل واحدی * بوده آدم را عدوّ و حاسدی
۳۱۹۷Nنفس و شیطان بوده ز اول واحدی * بوده آدم را عدو و حاسدی
۳۱۹۸Qآنک آدم را بَدَن دید او رمید * وانک نورِ مُؤْتَمَن دید او خمید
۳۱۹۸Nآن که آدم را بدن دید او رمید * و انکه نور موتمن دید او خمید
۳۱۹۹Qآن دو دیده روشنان بودند ازین * وین دو را دیده ندیده غیرِ طین
۳۱۹۹Nآن دو دیده روشنان بودند از این * وین دو را دیده ندیده غیر طین
۳۲۰۰Qاین بیان اکنون چو خر بر یَخ بماند * چون نشاید بر جهود انجیل خواند
۳۲۰۰Nاین بیان اکنون چو خر بر یخ بماند * چون نشاید بر جهود انجیل خواند
۳۲۰۱Qکَیْ توان با شیعه گفتن از عُمَر * کَیْ توان بَرْبَط زدن در پیشِ کَر
۳۲۰۱Nکی توان با شیعه گفتن از عمر * کی توان بربط زدن در پیش کر
۳۲۰۲Qلیک گر در ده بگوشه یک کسَست * های و هویی که بر آوردم بسَست
۳۲۰۲Nلیک گر در ده به گوشه یک کس است * های و هویی که بر آوردم بس است
۳۲۰۳Qمستحقِّ شرح را سنگ و کلوخ * ناطقی گردد مشرِّح با رُسوخ
۳۲۰۳Nمستحق شرح را سنگ و کلوخ * ناطقی گردد مشرح با رسوخ