vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3148

قصهٔ فریاد رسیدن رسول علیه السّلام کاروان عرب را کی از تشنگی و بی‌آبی در مانده بودند و دل بر مرگ نهاده شتران و خلق زبان برون انداخته
۳۱۳۰Qاندر آن وادی گروهی از عرب * خشک شد از قحط بارانشان قرب
۳۱۳۰Nاندر آن وادی گروهی از عرب * خشک شد از قطع بارانش قرب
۳۱۳۱Qدر میانِ آن بیابان مانده * کاروانی مرگِ خود برخوانده
۳۱۳۱Nدر میان آن بیابان مانده * کاروانی مرگ خود بر خوانده
۳۱۳۲Qناگهانی آن مُغیثِ هر دو کَوْن * مصطفی پیدا شد از ره بهرِ عَوْن
۳۱۳۲Nناگهانی آن مغیث هر دو کون * مصطفی پیدا شد از ره بهر عون
۳۱۳۳Qدید آنجا کاروانی بس بزرگ * بر تَفِ ریگ و رهِ صَعْب و سُتُرگ
۳۱۳۳Nدید آن جا کاروانی بس بزرگ * بر تف ریگ و ره صعب و سترگ
۳۱۳۴Qاشترانشان را زبان آویخته * خلق اندر ریگ هر سو ریخته
۳۱۳۴Nاشترانشان را زبان آویخته * خلق اندر ریگ هر سو ریخته
۳۱۳۵Qرحمتش آمد گفت هین زُوتر روید * چند یاری سوی آن کُثبان دوید
۳۱۳۵Nرحمتش آمد گفت هین زوتر روید * چند یاری سوی آن کثبان دوید
۳۱۳۶Qکو سیاهی بر شتر مشک آورد * سوی میرِ خود بزودی می‌برد
۳۱۳۶Nکه سیاهی بر شتر مشک آورد * سوی میر خود به زودی می‌برد
۳۱۳۷Qآن شتربانِ سَیه را با شتر * سوی من آرید با فرمانِ مُر
۳۱۳۷Nآن شتربان سیه را با شتر * سوی من آرید با فرمان مر
۳۱۳۸Qسوی کُثْبان آمدند آن طالبان * بعدِ یکساعت بدیدند آنچنان
۳۱۳۸Nسوی کثبان آمدند آن طالبان * بعد یک ساعت بدیدند آن چنان
۳۱۳۹Qبنده‌ای می‌شد سیه با اشتری * راویه پُر آب چون هَدْیه بری
۳۱۳۹Nبنده‌ای می‌شد سیه با اشتری * راویه پر آب چون هدیه بری
۳۱۴۰Qپس بدو گفتند می‌خواند ترا * این طرف فَخْرُ ٱلْبَشَر خَیْرُ ٱلْوَرَیَ
۳۱۴۰Nپس بدو گفتند می‌خواند ترا * این طرف فخر البشر خیر الوری
۳۱۴۱Qگفت من نشْناسم او را کیست او * گفت او آن ماه‌رُویِ قندْخُو
۳۱۴۱Nگفت من نشناسم او را کیست او * گفت او آن ماه روی قند خو
۳۱۴۲Qنوعها تعریف کردندش که هست * گفت مانا او مگر آن شاعرست
۳۱۴۲Nنوعها تعریف کردندش که هست * گفت مانا او مگر آن شاعر است
۳۱۴۳Qکه گروهی را زبون کرد او بِسحْر * من نیایم جانبِ او نیمِ شِبْر
۳۱۴۳Nکه گروهی را زبون کرد او به سحر * من نیایم جانب او نیم شبر
۳۱۴۴Qکَش کَشانش آوریدند آن طرف * او فغان برداشت در تشنیع و تَف
۳۱۴۴Nکش کشانش آوریدند آن طرف * او فغان برداشت در تشنیع و تف
۳۱۴۵Qچون کشیدندش بپیشِ آن عزیز * گفت نوشید آب و بردارید نیز
۳۱۴۵Nچون کشیدندش به پیش آن عزیز * گفت نوشید آب و بردارید نیز
۳۱۴۶Qجمله را ز آن مشک او سیراب کرد * اشتران و هر کسی ز آن آب خورد
۳۱۴۶Nجمله را ز آن مَشکْ او سیراب کرد * اشتران و هر کسی ز آن آب خورد
۳۱۴۷Qراویه پُر کرد و مشک از مشکِ او * ابرِ گردون خیره ماند از رشکِ او
۳۱۴۷Nراویه پر کرد و مشک از مشک او * ابر گردون خیره ماند از رشک او
۳۱۴۸Qاین کسی دیدست کز یک راویه * سرد گردد سوزِ چندان هاویه
۳۱۴۸Nاین کسی دیده ست کز یک راویه * سرد گردد سوز چندان هاویه
۳۱۴۹Qاین کسی دیدست کز یک مشکِ آب * گشت چندین مشک پُر بی‌اضطراب
۳۱۴۹Nاین کسی دیده ست کز یک مشک آب * گشت چندین مشک پر بی‌اضطراب
۳۱۵۰Qمشک خود رُوپوش بود و موجِ فَضْل * می‌رسید از امرِ او از بحرِ اصل
۳۱۵۰Nمشک خود رو پوش بود و موج فضل * می‌رسید از امر او از بحر اصل
۳۱۵۱Qآب از جُوشِش همی‌گردد هوا * و آن هوا گردد ز سردی آبها
۳۱۵۱Nآب از جوشش همی‌گردد هوا * و آن هوا گردد ز سردی آبها
۳۱۵۲Qبلک بی‌علّت و بیرون زین حِکَم * آب رُویانید تکوین از عدَم
۳۱۵۲Nبلکه بی‌اسباب و بیرون زین حکم * آب رویانید تکوین از عدم
۳۱۵۳Qتو ز طفلی چون سببها دیده‌ای * در سبب از جهل بر چفسیده‌ای
۳۱۵۳Nتو ز طفلی چون سببها دیده‌ای * در سبب از جهل بر چفسیده‌ای
۳۱۵۴Qبا سببها از مُسَبِّب غافلی * سوی این رُوپوشها ز آن مایلی
۳۱۵۴Nبا سببها از مسبب غافلی * سوی این رو پوشها ز آن مایلی
۳۱۵۵Qچون سببها رفت بر سَر می‌زنی * رَبَّنا و رَبَّناها می‌کنی
۳۱۵۵Nچون سببها رفت بر سر می‌زنی * ربنا و ربناها می‌کنی
۳۱۵۶Qرَبّ می‌گوید بَرو سوی سبب * چون ز صُنْعم یاد کردی ای عجب
۳۱۵۶Nرب می‌گوید برو سوی سبب * چون ز صنعم یاد کردی ای عجب
۳۱۵۷Qگفت زین پس من ترا بینم همه * ننْگرم سوی سبب و آن دمدمه
۳۱۵۷Nگفت زین پس من ترا بینم همه * ننگرم سوی سبب و آن دمدمه
۳۱۵۸Qگویدش‌ رُدُّوا لَعادُوا کارِ تُست * ای تو اندر توبه و میثاق سُست
۳۱۵۸Nگویدش‌ رُدُّوا لَعادُوا کار تست * ای تو اندر توبه و میثاق سست
۳۱۵۹Qلیک من آن ننْگرم رحمت کنم * رحمتم پُرّست بر رحمت تَنَم
۳۱۵۹Nلیک من آن ننگرم رحمت کنم * رحمتم پر ست بر رحمت تنم
۳۱۶۰Qننگرم عهدِ بَدت بدْهم عَطا * از کرم این دم چو می‌خوانی مرا
۳۱۶۰Nننگرم عهد بدت بدهم عطا * از کرم این دم چو می‌خوانی مرا
۳۱۶۱Qقافله حیران شد اندر کارِ او * یا محمد چیست این ای بَحْر خُو
۳۱۶۱Nقافله حیران شد اندر کار او * یا محمّد چیست این ای بحر خو
۳۱۶۲Qکرده‌ای رُوپوش مشکِ خُرد را * غرقه کردی هم عرب هم کُرد را
۳۱۶۲Nکرده‌ای رو پوش مشک خرد را * غرقه کردی هم عرب هم کرد را