vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3147

حکایت مندیل در تنور پر آتش انداختن أَنَس رضی الله عنه و ناسوختن
۳۱۱۰Qاز انس فرزندِ مالک آمدست * که بمهمانیِ او شخصی شدست
۳۱۱۰Nاز انس فرزند مالک آمده ست * که به مهمانی او شخصی شده ست
۳۱۱۱Qاو حکایت کرد کز بعدِ طعام * دید انس دستارخوان را زردْفام
۳۱۱۱Nاو حکایت کرد کز بعد طعام * دید انس دستار خوان را زردفام
۳۱۱۲Qچِرْکِن و آلوده گفت ای خادمه * اندر افکن در تنورش یک دمه
۳۱۱۲Nچرکن و آلوده گفت ای خادمه * اندر افکن در تنورش یک دمه
۳۱۱۳Qدر تنورِ پُر ز آتش در فکند * آن زمان دستار خوان را هوشمند
۳۱۱۳Nدر تنور پر ز آتش در فکند * زمان دستار خوان را هوشمند
۳۱۱۴Qجمله مهمانان در آن حیران شدند * انتظارِ دودِ کَنْدُوری بُدند
۳۱۱۴Nجمله مهمانان در آن حیران شدند * انتظار دود کندوری بدند
۳۱۱۵Qبعدِ یکساعت برآورد از تنور * پاک و اسپید و از آن اوساخ دُور
۳۱۱۵Nبعد یک ساعت بر آورد از تنور * پاک و اسپید و از آن اوساخ دور
۳۱۱۶Qقوم گفتند ای صحابیِ عزیز * چون نسوزید و منقَّی گشت نیز
۳۱۱۶Nقوم گفتند ای صحابی عزیز * چون نسوزید و منقی گشت نیز
۳۱۱۷Qگفت زانک مصطفی دست و دهان * بس بمالید اندرین دستارخوان
۳۱۱۷Nگفت ز انکه مصطفی دست و دهان * بس بمالید اندر این دستار خوان
۳۱۱۸Qای دلِ ترسنده از نار و عذاب * با چنان دست و لبی کن اقتراب
۳۱۱۸Nای دل ترسنده از نار و عذاب * با چنان دست و لبی کن اقتراب
۳۱۱۹Qچون جَمادی را چنین تشریف داد * جانِ عاشق را چها خواهد گشاد
۳۱۱۹Nچون جمادی را چنین تشریف داد * جان عاشق را چها خواهد گشاد
۳۱۲۰Qمر کلوخِ کعبه را چون قبله کرد * خاکِ مردان باش ای جان در نَبَرْد
۳۱۲۰Nمر کلوخ کعبه را چون قبله کرد * خاک مردان باش ای جان در نبرد
۳۱۲۱Qبعد از آن گفتند با آن خادمه * تو نگویی حالِ خود با این همه
۳۱۲۱Nبعد از آن گفتند با آن خادمه * تو نگویی حال خود با این همه
۳۱۲۲Qچون فگندی زود آن از گفتِ وَیْ * گیرم او بُردست در اسرار پَیْ
۳۱۲۲Nچون فگندی زود آن از گفت وی * گیرم او برده ست در اسرار پی
۳۱۲۳Qاین چنین دستارخوانِ قیمتی * چون فگندی اندر آتش ای ستی
۳۱۲۳Nاین چنین دستار خوان قیمتی * چون فگندی اندر آتش ای ستی
۳۱۲۴Qگفت دارم بر کریمان اعتماد * نیستم ز اِکرامِ ایشان ناامید
۳۱۲۴Nگفت دارم بر کریمان اعتماد * نیستم ز اکرام ایشان ناامید
۳۱۲۵Qمِیزَری چه بْود اگر او گویدم * در رَوْ اندر عینِ آتش بی‌نَدَم
۳۱۲۵Nمیزری چه بود اگر او گویدم * در رو اندر عین آتش بی‌ندم
۳۱۲۶Qاندر افتم از کمالِ اعتِماد * از عباد اللَّه دارم بس اُمید
۳۱۲۶Nاندر افتم از کمال اعتماد * از عباد اللَّه دارم بس امید
۳۱۲۷Qسر در اندازم نه این دستارخوان * ز اِعتمادِ هر کریمِ رازْدان
۳۱۲۷Nسر در اندازم نه این دستار خوان * ز اعتماد هر کریم راز دان
۳۱۲۸Qای برادر خود برین اکسیر زن * کم نباید صِدقِ مرد از صِدقِ زن
۳۱۲۸Nای برادر خود بر این اکسیر زن * کم نباید صدق مرد از صدق زن
۳۱۲۹Qآن دلِ مردی که از زن کم بود * آن دلی باشد که کم ز اِشکم بود
۳۱۲۹Nآن دل مردی که از زن کم بود * آن دلی باشد که کم ز اشکم بود