block:3144
۳۰۷۷ | Q | انبیا گفتند با خاطر که چند | * | میدهیم این را و آن را وعظ و پند |
۳۰۷۷ | N | انبیا گفتند با خاطر که چند | * | میدهیم این را و آن را وعظ و پند |
۳۰۷۸ | Q | چند کوبیم آهنِ سردی ز غَیْ | * | در دمیدن در قفس هین تا بکَیْ |
۳۰۷۸ | N | چند کوبیم آهن سردی ز غی | * | در دمیدن در قفس هین تا به کی |
۳۰۷۹ | Q | جُنبشِ خلق از قضا و وعده است | * | تیزی دندان ز سوزِ معده است |
۳۰۷۹ | N | جنبش خلق از قضا و وعده است | * | تیزی دندان ز سوز معده است |
۳۰۸۰ | Q | نفسِ اوَّل راند بر نفسَ دُوُم | * | ماهی از سر گنده باشد نه ز دُم |
۳۰۸۰ | N | نفس اول راند بر نفس دوم | * | ماهی از سر گنده گردد نی ز دم |
۳۰۸۱ | Q | لیک هم میدان و خَر میران چو تیر | * | چونکه بَلِّغْ گفت حق شد ناگزیر |
۳۰۸۱ | N | لیک هم میدان و خر میران چو تیر | * | چون که بَلِّغْ گفت حق شد ناگزیر |
۳۰۸۲ | Q | تو نمیدانی کزین دو کیستی | * | جهد کن چندانک بینی چیستی |
۳۰۸۲ | N | تو نمیدانی کز این دو کیستی | * | جهد کن چندان که بینی چیستی |
۳۰۸۳ | Q | چون نهی بر پُشتِ کشتی بار را | * | بر توکُّل میکنی آن کار را |
۳۰۸۳ | N | چون نهی بر پشت کشتی بار را | * | بر توکل میکنی آن کار را |
۳۰۸۴ | Q | تو نمیدانی که از هر دو کیی | * | غرقهای اندر سفر یا ناجیی |
۳۰۸۴ | N | تو نمیدانی که از هر دو کیای | * | غرقهای اندر سفر یا ناجیای |
۳۰۸۵ | Q | گر بگویی تا ندانم من کِیَم | * | بر نخواهم تاخت در کشتی و یَم |
۳۰۸۵ | N | گر بگویی تا ندانم من کیام | * | بر نخواهم تاخت در کشتی و یم |
۳۰۸۶ | Q | من درین ره ناجیَم یا غرقهام | * | کشف گردان کز کدامین فْرقهام |
۳۰۸۶ | N | من در این ره ناجیام یا غرقهام | * | کشف گردان کز کدامین فرقهام |
۳۰۸۷ | Q | من نخواهم رفت این ره با گمان | * | بر امیدِ خشک همچون دیگران |
۳۰۸۷ | N | من نخواهم رفت این ره با گمان | * | بر امید خشک همچون دیگران |
۳۰۸۸ | Q | هیچ بازرگانیی ناید ز تو | * | زانک در غیبست سِرِّ این دو رُو |
۳۰۸۸ | N | هیچ بازرگانیی ناید ز تو | * | ز انکه در غیب است سر این دو رو |
۳۰۸۹ | Q | تاجرِ ترسندهطبع شیشهجان | * | در طلب نه سود دارد نه زیان |
۳۰۸۹ | N | تاجر ترسنده طبع شیشه جان | * | در طلب نه سود دارد نه زیان |
۳۰۹۰ | Q | بل زیان دارد که محرومست و خوار | * | نور او یابد که باشد شُعلهخوار |
۳۰۹۰ | N | بل زیان دارد که محروم است و خوار | * | نور او یابد که باشد شعله خوار |
۳۰۹۱ | Q | چونک بر بُوکست جمله کارها | * | کارِ دین اَوْلَی کزین یابی رها |
۳۰۹۱ | N | چون که بر بوک است جمله کارها | * | کار دین اولی کز این یابی رها |
۳۰۹۲ | Q | نیست دستوری بدینجا قَرعِ باب | * | جز امید اللَّه أَعْلَمْ بِالصَّواب |
۳۰۹۲ | N | نیست دستوری بدین جا قرع باب | * | جز امید اللَّه أعلم بالصواب |