vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3143

حکایت امیر و غلامش کی نماز باره بود و اُنس عظیم داشت در نماز و مناجات با حقّ
۳۰۵۵Qمیر شد محتاجِ گرمابه سَحَر * بانگ زد سُنْقُر هلا بردار سَر
۳۰۵۵Nمیر شد محتاج گرمابه سحر * بانگ زد سنقر هلا بردار سر
۳۰۵۶Qطاس و مندیل و گِل از التُون بگیر * تا بگرمابه رویم ای ناگزیر
۳۰۵۶Nطاس و مندیل و گل از التون بگیر * تا به گرمابه رویم ای ناگزیر
۳۰۵۷Qسُنقر آن دم طاس و مندیلی نکو * بر گرفت و رفت با او دُو بدُو
۳۰۵۷Nسنقر آن دم طاس و مندیلی نکو * بر گرفت و رفت با او دو به دو
۳۰۵۸Qمسجدی بر ره بُد و بانگِ صَلا * آمد اندر گوشِ سنقر در مَلا
۳۰۵۸Nمسجدی بر ره بد و بانگ صلا * آمد اندر گوش سنقر در ملا
۳۰۵۹Qبود سنقر سخت مُولَع در نماز * گفت ای میرِ من ای بنده‌نواز
۳۰۵۹Nبود سنقر سخت مولع در نماز * گفت ای میر من ای بنده نواز
۳۰۶۰Qتو برین دکّان زمانی صبر کن * تا گذارم فرض و خوانم‌ لَمْ یَکُنْ
۳۰۶۰Nتو بر این دکان زمانی صبر کن * تا گذارم فرض و خوانم‌ لَمْ یَکُنْ
۳۰۶۱Qچون امام و قوم بیرون آمدند * از نماز و وِرْدها فارغ شدند
۳۰۶۱Nچون امام و قوم بیرون آمدند * از نماز و وردها فارغ شدند
۳۰۶۲Qسنقر آنجا ماند تا نزدیکِ چاشت * میر سنقر را زمانی چشم داشت
۳۰۶۲Nسنقر آن جا ماند تا نزدیک چاشت * میر سنقر را زمانی چشم داشت
۳۰۶۳Qگفت ای سنقر چرا نایی بُرون * گفت می‌نگْذاردم این ذو فنون
۳۰۶۳Nگفت ای سنقر چرا نایی برون * گفت می‌نگذاردم این ذو فنون
۳۰۶۴Qصبر کن نک آمدم ای روشنی * نیستم غافل که در گوشِ منی
۳۰۶۴Nصبر کن نک آمدم ای روشنی * نیستم غافل که در گوش منی
۳۰۶۵Qهفت نوبت صبر کرد و بانگ کرد * تا که عاجز گشت از تیباش مَرد
۳۰۶۵Nهفت نوبت صبر کرد و بانگ کرد * تا که عاجز گشت از تیباش مرد
۳۰۶۶Qپاسخش این بود می‌نگْذاردم * تا بُرون آیم هنوز ای مُحْتَرم
۳۰۶۶Nپاسخش این بود می‌نگذاردم * تا برون آیم هنوز ای محترم
۳۰۶۷Qگفت آخر مسجد اندر کس نماند * کِیت وا می‌دارد آنجا کَت نشاند
۳۰۶۷Nگفت آخر مسجد اندر کس نماند * کیت وا می‌دارد آن جا کت نشاند
۳۰۶۸Qگفت آنکِ بسته استت از برون *
۳۰۶۸Nگفت آن که بسته استت از برون * بسته است او هم مرا در اندرون
۳۰۶۹Qآنک نگْذارد ترا کایی درون * می‌نبگْذارد مرا کایم برون
۳۰۶۹Nآن که نگذارد ترا کایی درون * می‌نبگذارد مرا کایم برون
۳۰۷۰Qآنک نگْذارد کزین سو پا نهی * او بدین سو بَست پایِ این رهی
۳۰۷۰Nآن که نگذارد کز این سو پا نهی * او بدین سو بست پای این رهی
۳۰۷۱Qماهیان را بحر نگْذارد برون * خاکیان را بحر نگْذارد درون
۳۰۷۱Nماهیان را بحر نگذارد برون * خاکیان را بحر نگذارد درون
۳۰۷۲Qاصلِ ماهی آب و حیوان از گِلست * حیله و تدبیر اینجا باطلست
۳۰۷۲Nاصل ماهی آب و حیوان از گل است * حیله و تدبیر اینجا باطل است
۳۰۷۳Qقفل زفتست و گشاینده خدا * دست در تسلیم زن و اندر رضا
۳۰۷۳Nقفل زفت است و گشاینده خدا * دست در تسلیم زن و اندر رضا
۳۰۷۴Qذرّه ذرّه گر شود مفتاحها * این گشایش نیست جز از کبریا
۳۰۷۴Nذره ذره شود مفتاحها * این گشایش نیست جز از کبریا
۳۰۷۵Qچون فراموشت شود تدبیرِ خویش * یابی آن بختِ جوان از پیرِ خویش
۳۰۷۵Nچون فراموشت شود تدبیر خویش * یابی آن بخت جوان از پیر خویش
۳۰۷۶Qچون فراموش خودی یادت کنند * بنده گشتی آنگ آزادت کنند
۳۰۷۶Nچون فراموش خودی یادت کنند * بنده گشتی آن گه آزادت کنند