block:3142
۳۰۳۰ | Q | آنچ یعقوب از رخِ یوسف بدید | * | خاصِ او بُد آن بإخوان کَیْ رسید |
۳۰۳۰ | N | آن چه یعقوب از رخ یوسف بدید | * | خاص او بد آن به اخوان کی رسید |
۳۰۳۱ | Q | این ز عشقش خویش در چَه میکُنْد | * | و آن بکین از بهرِ او چَه میکَنَد |
۳۰۳۱ | N | این ز عشقش خویش در چه میکند | * | و آن به کین از بهر او چه میکند |
۳۰۳۲ | Q | سفرهٔ او پیشِ این از نان تهیست | * | پیشِ یعقوبست پُر کو مُشتهیست |
۳۰۳۲ | N | سفرهی او پیش این از نان تهی است | * | پیش یعقوب است پر کاو مشتهی است |
۳۰۳۳ | Q | رُوی ناشُسته نبیند رُویِ حور | * | لا صَـٰلوةَ گفت إِلّا بِالطَّهُور |
۳۰۳۳ | N | روی ناشسته نبیند روی حور | * | لا صلاة گفت إلا بالطهور |
۳۰۳۴ | Q | عشق باشد لُوت و پوتِ جانها | * | جُوع ازین رُویست قُوتِ جانها |
۳۰۳۴ | N | عشق باشد لوت و پوت جانها | * | جوع از این روی است قوت جانها |
۳۰۳۵ | Q | جوعِ یوسف بود آن یعقوب را | * | بُویِ نانش میرسید از دُور جا |
۳۰۳۵ | N | جوع یوسف بود آن یعقوب را | * | بوی نانش میرسید از دور جا |
۳۰۳۶ | Q | آنک بِسْتد پیرهن را میشتافت | * | بویِ پیراهانِ یوسف مینیافت |
۳۰۳۶ | N | آن که بستد پیرهن را میشتافت | * | بوی پیراهان یوسف مینیافت |
۳۰۳۷ | Q | وانکه صد فرسنگ ز آن سو بود او | * | چونک بُد یعقوب میبویید بُو |
۳۰۳۷ | N | و انکه صد فرسنگ ز آن سو بود او | * | چون که بد یعقوب میبویید بو |
۳۰۳۸ | Q | ای بسا عالم ز دانش بینصیب | * | حافظِ علمست آنکس نه حبیب |
۳۰۳۸ | N | ای بسا عالم ز دانش بینصیب | * | حافظ علم است آن کس نی حبیب |
۳۰۳۹ | Q | مُسْتمع از وی همییابد مشام | * | گرچه باشد مستمع از جنسِ عام |
۳۰۳۹ | N | مستمع از وی همییابد مشام | * | گر چه باشد مستمع از جنس عام |
۳۰۴۰ | Q | زانک پیراهان یدستش عاریهست | * | چون بدستِ آن نخاسی جاریهست |
۳۰۴۰ | N | ز انکه پیراهن به دستش عاریه است | * | چون به دست آن نخاسی جاریه است |
۳۰۴۱ | Q | جاریه پیشِ نخاسی سَرْسَریست | * | در کفِ او از برای مُشتریست |
۳۰۴۱ | N | جاریه پیش نخاسی سرسری است | * | در کف او از برای مشتری است |
۳۰۴۲ | Q | قسمتِ حقَّست روزی دادنی | * | هر یکی را سوی دیگر راه نی |
۳۰۴۲ | N | قسمت حق است روزی دادنی | * | هر یکی را سوی دیگر راه نی |
۳۰۴۳ | Q | یک خیالِ نیک باغِ آن شده | * | یک خیالِ زشت راهِ این زده |
۳۰۴۳ | N | یک خیال نیک باغ آن شده | * | یک خیال زشت راه این زده |
۳۰۴۴ | Q | آن خدایی کز خیالی باغ ساخت | * | وز خیالی دوزخ و جایِ گُداخت |
۳۰۴۴ | N | آن خدایی کز خیالی باغ ساخت | * | و ز خیالی دوزخ و جای گداخت |
۳۰۴۵ | Q | پس کی داند راهِ گلشنهای او | * | پس کی داند جایِ گلخنهای او |
۳۰۴۵ | N | پس که داند راه گلشنهای او | * | پس که داند جای گلخنهای او |
۳۰۴۶ | Q | دیدبانِ دل نبیند در مجال | * | کز کدامین رُکنِ جان آید خیال |
۳۰۴۶ | N | دیدبان دل نبیند در مجال | * | کز کدامین رکن جان آید خیال |
۳۰۴۷ | Q | گر بدیدی مَطْلَعش را ز اِحتیال | * | بند کردی راهِ هر ناخوش خیال |
۳۰۴۷ | N | گر بدیدی مطلعش را ز احتیال | * | بند کردی راه هر ناخوش خیال |
۳۰۴۸ | Q | کَیْ رسد جاسوس را آنجا قَدَم | * | که بود مِرْصاد و دَرْبَنْدِ عدم |
۳۰۴۸ | N | کی رسد جاسوس را آن جا قدم | * | که بود مرصاد و در بند عدم |
۳۰۴۹ | Q | دامنِ فضلش بکف کن کُورْوار | * | قبضِ اعمی این بود ای شهریار |
۳۰۴۹ | N | دامن فضلش به کف کن کوروار | * | قبض اعمی این بود ای شهریار |
۳۰۵۰ | Q | دامنِ او امر و فرمانِ وَیَست | * | نیکبختی که تُقَی جانِ وَیَست |
۳۰۵۰ | N | دامن او امر و فرمان وی است | * | نیک بختی که تقی جان وی است |
۳۰۵۱ | Q | آن یکی در مرغزار و جُویِ آب | * | و آن یکی پهلوی او اندر عَذاب |
۳۰۵۱ | N | آن یکی در مرغزار و جوی آب | * | و آن یکی پهلوی او اندر عذاب |
۳۰۵۲ | Q | او عجب مانده که ذوقِ این ز چیست | * | و آن عجب مانده که این در حبسِ کیست |
۳۰۵۲ | N | او عجب مانده که ذوق این ز چیست | * | و آن عجب مانده که این در حبس کیست |
۳۰۵۳ | Q | هین چرا خشکی که اینجا چشمههاست | * | هین چرا زردی که اینجا صد دواست |
۳۰۵۳ | N | هین چرا خشکی که اینجا چشمههاست | * | هین چرا زردی که اینجا صد دواست |
۳۰۵۴ | Q | همنشینا هین در آ اندر چمن | * | گوید ای جان من نیارم آمدن |
۳۰۵۴ | N | همنشینا هین در آ اندر چمن | * | گوید ای جان من نیارم آمدن |