vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3130

معنی حزم و مثال مرد حازم
۲۸۴۱Qیا بحالِ اوّلینان بنْگرید * یا سوی آخر بحزمی در پَرید
۲۸۴۱Nیا بحال اولینان بنگرید * یا سوی آخر به حزمی در پرید
۲۸۴۲Qحزم چه بْود در دو تدبیر احتیاط * از دو آن گیری که دُورست از خُباط
۲۸۴۲Nحزم چه بود در دو تدبیر احتیاط * از دو آن گیری که دور است از خباط
۲۸۴۳Qآن یکی گوید درین ره هفت روز * نیست آب و هست ریگِ پای سوز
۲۸۴۳Nآن یکی گوید در این ره هفت روز * نیست آب و هست ریگ پای سوز
۲۸۴۴Qآن دگر گوید دروغست این بِران * که بهَر شب چشمه‌ای بینی روان
۲۸۴۴Nآن دگر گوید دروغ است این بران * که به هر شب چشمه‌ای بینی روان
۲۸۴۵Qحزم آن باشد که برگیری تو آب * تا رَهی از ترس و باشی بر صواب
۲۸۴۵Nحزم آن باشد که برگیری تو آب * تا رهی از ترس و باشی بر صواب
۲۸۴۶Qگر بود در راه آب این را بریز * ور نباشد وای بر مردِ ستیز
۲۸۴۶Nگر بود در راه آب این را بریز * ور نباشد وای بر مرد ستیز
۲۸۴۷Qای خلیفه‌زادگان دادی کنید * حزم بهرِ روزِ میعادی کنید
۲۸۴۷Nای خلیفه زادگان دادی کنید * حزم بهر روز میعادی کنید
۲۸۴۸Qآن عدّوی کز پدرتان کین کشید * سوی زندانش ز عِلّیّین کشید
۲۸۴۸Nآن عدویی کز پدرتان کین کشید * سوی زندانش ز علیین کشید
۲۸۴۹Qآن شهِ شطرنج دل را مات کرد * از بهشتش سُخرهٔ آفات کرد
۲۸۴۹Nآن شه شطرنج دل را مات کرد * از بهشتش سخره‌ی آفات کرد
۲۸۵۰Qچند جا بندش گرفت اندر نَبَرْد * تا بکُشتی در فکنْدش رُوی زرد
۲۸۵۰Nچند جا بندش گرفت اندر نبرد * تا به کشتی در فکندش روی زرد
۲۸۵۱Qاین چنین کردست با آن پهلوان * سُست سُستش منْگرید ای دیگران
۲۸۵۱Nاین چنین کرده ست با آن پهلوان * سست سستش منگرید ای دیگران
۲۸۵۲Qمادر و بابای ما را آن حَسود * تاج و پیرایه بچالاکی ربود
۲۸۵۲Nمادر و بابای ما را آن حسود * تاج و پیرایه به چالاکی ربود
۲۸۵۳Qکردشان آنجا برهنه و زار و خوار * سالها بگریست آدم زار زار
۲۸۵۳Nکردشان آن جا برهنه و زار و خوار * سالها بگریست آدم زار زار
۲۸۵۴Qکه ز اَشْکِ چشمِ او روُیید نَبْت * که چرا اندر جریدهٔ لاست ثَبْت
۲۸۵۴Nکه ز اشک چشم او رویید نبت * که چرا اندر جریده‌ی لاست ثبت
۲۸۵۵Qتو قیاسی گیر طرّاریش را * که چنان سَرْوَر کَنَد زو ریش را
۲۸۵۵Nتو قیاسی گیر طراریش را * که چنان سرور کند زو ریش را
۲۸۵۶Qالحَذَر ای گِل پرستان از شَرش * تیغِ لا حَوْلی زنید اندر سَرش
۲۸۵۶Nالحذر ای گل پرستان از شرش * تیغ لا حولی زنید اندر سرش
۲۸۵۷Qکو همی‌بیند شما را از کمین * که شما او را نمی‌بینید هین
۲۸۵۷Nکاو همی‌بیند شما را از کمین * که شما او را نمی‌بینید هین
۲۸۵۸Qدایما صّیاد ریزد دانه‌ها * دانه پیدا باشد و پنهان دَغا
۲۸۵۸Nدایما صیاد ریزد دانه‌ها * دانه پیدا باشد و پنهان دغا
۲۸۵۹Qهر کجا دانه بدیدی الحَذَر * تا نبندد دام بر تو بال و پَر
۲۸۵۹Nهر کجا دانه بدیدی الحذر * تا نبندد دام بر تو بال و پر
۲۸۶۰Qزانکه مرغی کاو بتَرْکِ دانه کرد * دانه از صحرای بی‌تزویر خورد
۲۸۶۰Nز انکه مرغی کاو بترک دانه کرد * دانه از صحرای بی‌تزویر خورد
۲۸۶۱Qهم بدان قانع شد و از دام جَست * هیچ دامی پَرّ و بالش را نبَست
۲۸۶۱Nهم بدان قانع شد و از دام جست * هیچ دامی پر و بالش را نبست