block:3125
۲۷۵۴ | Q | ای دریغا که دَوا در رنجتان | * | گشت زهرِ قهرِ جان آهَنْجتان |
۲۷۵۴ | N | ای دریغا که دوا در رنجتان | * | گشت زهر قهر جان آهنجتان |
۲۷۵۵ | Q | ظُلمت افزود این چراغ آن چَشم را | * | چون خدا بگْماشت پردهٔ خَشم را |
۲۷۵۵ | N | ظلمت افزود این چراغ آن چشم را | * | چون خدا بگماشت پردهی خشم را |
۲۷۵۶ | Q | چه رئیسی جُست خواهیم از شما | * | که ریاستمان فزونست از سَما |
۲۷۵۶ | N | چه رئیسی جست خواهیم از شما | * | که ریاستمان فزون است از سما |
۲۷۵۷ | Q | چه شرف یابد ز کشتی بحرِ دُرْ | * | خاصه کشتی ز سرگین گشته پُر |
۲۷۵۷ | N | چه شرف یابد ز کشتی بحر در | * | خاصه کشتی ز سرگین گشته پر |
۲۷۵۸ | Q | ای دریغ آن دیدهٔ کور و کبود | * | آفتابی اندر او ذرَّه نمود |
۲۷۵۸ | N | ای دریغ آن دیدهی کور و کبود | * | آفتابی اندر او ذره نمود |
۲۷۵۹ | Q | ز آدمی که بُود بیمِثْل و نَدید | * | دیدهٔ ابلیس جُز طینی ندید |
۲۷۵۹ | N | ز آدمی که بود بیمثل و ندید | * | دیدهی ابلیس جز طینی ندید |
۲۷۶۰ | Q | چشمِ دیوانه بهارش دَیْ نمود | * | ز آن طرف جنبید کو را خانه بود |
۲۷۶۰ | N | چشم دیوانه بهارش دی نمود | * | ز آن طرف جنبید کاو را خانه بود |
۲۷۶۱ | Q | ای بسا دولت که آید گاه گاه | * | پیشِ بیدولت بگردد او ز راه |
۲۷۶۱ | N | ای بسا دولت که آید گاه گاه | * | پیش بیدولت بگردد او ز راه |
۲۷۶۲ | Q | ای بسا معشوق کاید ناشناخت | * | پیشِ بدبختی نداند عشق باخت |
۲۷۶۲ | N | ای بسا معشوق کاید ناشناخت | * | پیش بد بختی نداند عشق باخت |
۲۷۶۳ | Q | این غلط دِه دیده را حرمانِ ماست | * | وین مقلِّب قلب را سُوء القَضاست |
۲۷۶۳ | N | این غلط ده دیده را حرمان ماست | * | وین مقلب قلب را سوء القضاست |
۲۷۶۴ | Q | چون بتِ سنگین شما را قِبله شد | * | لعنت و کوری شما را ظُلَّه شد |
۲۷۶۴ | N | چون بت سنگین شما را قبله شد | * | لعنت و کوری شما را ظله شد |
۲۷۶۵ | Q | چون بشاید سنگتان انبازِ حق | * | چون نشاید عقل و جان همرازِ حق |
۲۷۶۵ | N | چون بشاید سنگتان انباز حق | * | چون نشاید عقل و جان هم راز حق |
۲۷۶۶ | Q | پشّهٔ مرده هُما را شد شریک | * | چون نشاید زنده همرازِ ملیک |
۲۷۶۶ | N | پشهی مرده هما را شد شریک | * | چون نشاید زنده هم راز ملیک |
۲۷۶۷ | Q | یا مگر مرده تراشیده شماست | * | پشّهٔ زنده تراشیده خداست |
۲۷۶۷ | N | یا مگر مرده تراشیده شماست | * | پشهی زنده تراشیده خداست |
۲۷۶۸ | Q | عاشقِ خویشید و صنعتکردِ خویش | * | دُمِّ ماران را سَرِ مارست کیش |
۲۷۶۸ | N | عاشق خویشید و صنعت کرد خویش | * | دم ماران را سر مار است کیش |
۲۷۶۹ | Q | نه در آن دُم دولتی و نعمتی | * | نه در آن سَر راحتی و لذّتی |
۲۷۶۹ | N | نی در آن دم دولتی و نعمتی | * | نی در آن سر راحتی و لذتی |
۲۷۷۰ | Q | گِردِ سَرْگردان بود آن دُمِّ مار | * | لایقاند و دَرخورند آن هر دو یار |
۲۷۷۰ | N | گرد سر گردان بود آن دم مار | * | لایقند و در خورند آن هر دو یار |
۲۷۷۱ | Q | آنچنان گوید حکیمِ غزنوی | * | در الٰهینامه گر خوش بشْنوی |
۲۷۷۱ | N | آن چنان گوید حکیم غزنوی | * | در الهی نامه گر خوش بشنوی |
۲۷۷۲ | Q | کم فضولی کن تو در حکمِ قَدَر | * | درخور آمد شخصِ خر با گوشِ خَر |
۲۷۷۲ | N | کم فضولی کن تو در حکم قدر | * | در خور آمد شخص خر با گوش خر |
۲۷۷۳ | Q | شد مناسب عُضْوها و ابدانها | * | شد مناسب وصفها با جانها |
۲۷۷۳ | N | شد مناسب عضوها و ابدانها | * | شد مناسب وصفها با جانها |
۲۷۷۴ | Q | وصفِ هر جانی تناسب باشدش | * | بیگمان با جان که حق بتْراشدش |
۲۷۷۴ | N | وصف هر جانی تناسب باشدش | * | بیگمان با جان که حق بتراشدش |
۲۷۷۵ | Q | چون صفت با جان قرین کردست او | * | پس مناسب دانْش همچون چشم و رُو |
۲۷۷۵ | N | چون صفت با جان قرین کرده ست او | * | پس مناسب دانش همچون چشم و رو |
۲۷۷۶ | Q | شد مناسب وصفها در خوب و زشت | * | شد مناسب حَرْفها که حق نبشت |
۲۷۷۶ | N | شد مناسب وصفها در خوب و زشت | * | شد مناسب حرفها که حق نبشت |
۲۷۷۷ | Q | دیده و دل هست بَیْنَ اِصْبَعَیْن | * | چون قلم در دستِ کاتب ای حُسَیْن |
۲۷۷۷ | N | دیده و دل هست بین اصبعین | * | چون قلم در دست کاتب ای حسین |
۲۷۷۸ | Q | اصْبَعِ لطفست و قهر و در میان | * | کِلکِ دل با قبض و بسطی زین بَنان |
۲۷۷۸ | N | اصبع لطف است و قهر و در میان | * | کلک دل با قبض و بسطی زین بنان |
۲۷۷۹ | Q | ای قلم بنْگر گر اِجلالیستی | * | که میانِ اِصْبَعَیْنِ کیستی |
۲۷۷۹ | N | ای قلم بنگر گر اجلالیستی | * | که میان اصبعین کیستی |
۲۷۸۰ | Q | جمله قصد و جُنبشت زین اصبعَست | * | فرق تو بر چار راهِ مَجْمَعَست |
۲۷۸۰ | N | جمله قصد و جنبشت زین اصبع است | * | فرق تو بر چار راه مجمع است |
۲۷۸۱ | Q | این حُروفِ حالهات از نسخِ اوست | * | عزم و فَسْخت هم ز عَزْم و فسخِ اوست |
۲۷۸۱ | N | این حروف حالهات از نسخ اوست | * | عزم و فسخت هم ز عزم و فسخ اوست |
۲۷۸۲ | Q | جز نیاز و جز تضرُّع راه نیست | * | زین تقلُّب هر قلم آگاه نیست |
۲۷۸۲ | N | جز نیاز و جز تضرع راه نیست | * | زین تقلب هر قلم آگاه نیست |
۲۷۸۳ | Q | این قلم داند ولی بر قدْرِ خود | * | قدرِ خود پیدا کند در نیک و بَد |
۲۷۸۳ | N | این قلم داند ولی بر قدر خود | * | قدر خود پیدا کند در نیک و بد |
۲۷۸۴ | Q | آنچ در خرگوش و پیل آویختند | * | تا ازل را با حِیَل آمیختند |
۲۷۸۴ | N | آن چه در خرگوش و پیل آویختند | * | تا ازل را با حیل آمیختند |