block:3113
۲۴۵۵ | Q | پس همینجا دست و پایت در گزند | * | بر ضمیرِ تو گواهی میدهند |
۲۴۵۵ | N | پس هم اینجا دست و پایت در گزند | * | بر ضمیر تو گواهی میدهند |
۲۴۵۶ | Q | چون موکَّل میشود بر تو ضمیر | * | که بگو تو اعتقادت وا مگیر |
۲۴۵۶ | N | چون موکل میشود بر تو ضمیر | * | که بگو تو اعتقادت وامگیر |
۲۴۵۷ | Q | خاصه در هنگامِ خشم و گفتوگو | * | میکند ظاهر سِرت را مو بمُو |
۲۴۵۷ | N | خاصه در هنگام خشم و گفتوگو | * | میکند ظاهر سرت را مو به مو |
۲۴۵۸ | Q | چون موکَّل میشود ظلم و جفا | * | که هُوَیْدا کن مرا ای دَست و پا |
۲۴۵۸ | N | چون موکل میشود ظلم و جفا | * | که هویدا کن مرا ای دست و پا |
۲۴۵۹ | Q | چون همیگیرد گواهِ سِر لگام | * | خاصه وقتِ جُوش و خشم و انتقام |
۲۴۵۹ | N | چون همیگیرد گواه سر لگام | * | خاصه وقت جوش و خشم و انتقام |
۲۴۶۰ | Q | پس همان کس کین موکَّل میکند | * | تا لوای راز بر صحرا زند |
۲۴۶۰ | N | پس همان کس کاین موکل میکند | * | تا لوای راز بر صحرا زند |
۲۴۶۱ | Q | پس موکَّلهای دیگر روزِ حَشْر | * | هم تواند آفرید از بهرِ نَشْر |
۲۴۶۱ | N | پس موکلهای دیگر روز حشر | * | هم تواند آفرید از بهر نشر |
۲۴۶۲ | Q | ای بدَه دست آمده در ظلم و کین | * | گوهرت پیداست حاجت نیست این |
۲۴۶۲ | N | ای به ده دست آمده در ظلم و کین | * | گوهرت پیداست حاجت نیست این |
۲۴۶۳ | Q | نیست حاجت شُهره گشتن در گزند | * | بر ضمیرِ آتشینَت واقفاند |
۲۴۶۳ | N | نیست حاجت شهره گشتن در گزند | * | بر ضمیر آتشینت واقفند |
۲۴۶۴ | Q | نفسِ تو هر دم بر آرد صد شرار | * | که ببینیدم منم ز اصحابِ نار |
۲۴۶۴ | N | نفس تو هر دم بر آرد صد شرار | * | که ببینیدم منم ز اصحاب نار |
۲۴۶۵ | Q | جُزْوِ نارم سوی کُلِّ خود روم | * | من نه نورم که سوی حضرت شوم |
۲۴۶۵ | N | جزو نارم سوی کل خود روم | * | من نه نورم که سوی حضرت شوم |
۲۴۶۶ | Q | همچنان کین ظالم حق ناشِناس | * | بهرِ گاوی کرد چندین التباس |
۲۴۶۶ | N | همچنان کاین ظالم حق ناشناس | * | بهر گاوی کرد چندین التباس |
۲۴۶۷ | Q | او ازو صد گاو بُرد و صد شُتُر | * | نفسْ اینست ای پدر از وی ببُر |
۲۴۶۷ | N | او از او صد گاو برد و صد شتر | * | نفس این است ای پدر از وی ببر |
۲۴۶۸ | Q | نیز روزی با خدا زاری نکرد | * | یا رَبی نامد ازو روزی بدرد |
۲۴۶۸ | N | نیز روزی با خدا زاری نکرد | * | یا ربی نامد از او روزی به درد |
۲۴۶۹ | Q | کای خدا خصمِ مرا خشنود کُن | * | گر منش کردم زیان تو سود کن |
۲۴۶۹ | N | کای خدا خصم مرا خشنود کن | * | گر منش کردم زیان تو سود کن |
۲۴۷۰ | Q | گر خطا کُشتم دِیَت بر عاقلهست | * | عاقلهٔ جانم تو بودی از أَلَسْتُ |
۲۴۷۰ | N | گر خطا کشتم دیت بر عاقله است | * | عاقلهی جانم تو بودی از أَ لَسْتُ |
۲۴۷۱ | Q | سنگ میندْهد باستِغفار دُر | * | این بود انصافِ نفس ای جانِ حُر |
۲۴۷۱ | N | سنگ میندهد به استغفار در | * | این بود انصاف نفس ای جان حر |