block:3112
۲۴۴۲ | Q | گفت ای یاران زمانِ آن رسید | * | کان سِرِ مکتومِ او گردد پدید |
۲۴۴۲ | N | گفت ای یاران زمان آن رسید | * | کان سر مکتوم او گردد پدید |
۲۴۴۳ | Q | جمله برخیزید تا بیرون رویم | * | تا بر آن سِرِّ نهان واقف شویم |
۲۴۴۳ | N | جمله برخیزید تا بیرون رویم | * | تا بر آن سر نهان واقف شویم |
۲۴۴۴ | Q | در فلان صحرا درختی هست زَفت | * | شاخهااش اَنبُه و بسیار و چَفت |
۲۴۴۴ | N | در فلان صحرا درختی هست زفت | * | شاخهایش انبه و بسیار و چفت |
۲۴۴۵ | Q | سخت راسخ خیمه گاه و میخِ او | * | بُویِ خون میآیدم از بیخِ او |
۲۴۴۵ | N | سخت راسخ خیمه گاه و میخ او | * | بوی خون میآیدم از بیخ او |
۲۴۴۶ | Q | خون شدست اندر بُنِ آن خوش درخت | * | خواجه را کُشتست این منحوس بَخت |
۲۴۴۶ | N | خون شده ست اندر بن آن خوش درخت | * | خواجه را کشته ست این منحوس بخت |
۲۴۴۷ | Q | تا کنون حلمِ خدا پوشید آن | * | آخر از ناشکری آن قلتبان |
۲۴۴۷ | N | تا کنون حلم خدا پوشید آن | * | آخر از ناشکری آن قلتبان |
۲۴۴۸ | Q | که عیالِ خواجه را روزی ندید | * | نه بنوروز و نه موسمهای عید |
۲۴۴۸ | N | که عیال خواجه را روزی ندید | * | نی به نوروز و نه موسمهای عید |
۲۴۴۹ | Q | بینوایان را بیک لقمه نجُست | * | یاد ناورد او ز حَقهای نُخُست |
۲۴۴۹ | N | بینوایان را به یک لقمه نجست | * | یاد ناورد او ز حقهای نخست |
۲۴۵۰ | Q | تا کنون از بهرِ یک گاو این لعین | * | میزند فرزندِ او را بر زمین |
۲۴۵۰ | N | تا کنون از بهر یک گاو این لعین | * | میزند فرزند او را بر زمین |
۲۴۵۱ | Q | او بخود برداشت پرده از گناه | * | ورنه میپوشید جُرمش را الٰه |
۲۴۵۱ | N | او به خود برداشت پرده از گناه | * | ور نه میپوشید جرمش را اله |
۲۴۵۲ | Q | کافر و فاسق درین دَورِ گزند | * | پردهٔ خود را بخود بر میدرند |
۲۴۵۲ | N | کافر و فاسق در این دور گزند | * | پردهی خود را به خود بر میدرند |
۲۴۵۳ | Q | ظلم مستورست در اسرارِ جان | * | مینهد ظالم بپیشِ مردمان |
۲۴۵۳ | N | ظلم مستور است در اسرار جان | * | مینهد ظالم به پیش مردمان |
۲۴۵۴ | Q | که ببینیدم که دارم شاخها | * | گاوِ دوزخ را ببینید از ملا |
۲۴۵۴ | N | که ببینیدم که دارم شاخها | * | گاو دوزخ را ببینید از ملا |