block:3097
۲۱۲۲ | Q | در تحیّات و سلامُ الصَّالحین | * | مدحِ جُملهٔ انبیا آمد عجین |
۲۱۲۲ | N | در تحیات و سلام الصالحین | * | مدح جملهی انبیا آمد عجین |
۲۱۲۳ | Q | مدحها شد جملگی آمیخته | * | کوزهها در یک لَگَن در ریخته |
۲۱۲۳ | N | مدحها شد جملگی آمیخته | * | کوزهها در یک لگن در ریخته |
۲۱۲۴ | Q | زانک خود ممدوح جز یک بیش نیست | * | کیشها زین رُوی جز یک کیش نیست |
۲۱۲۴ | N | ز انکه خود ممدوح جز یک بیش نیست | * | کیشها زین روی جز یک کیش نیست |
۲۱۲۵ | Q | دان که هر مدحی به نورِ حق رود | * | بر صُوَر و اشخاص عاریَّت بود |
۲۱۲۵ | N | دان که هر مدحی به نور حق رود | * | بر صور و اشخاص عاریت بود |
۲۱۲۶ | Q | مدحها جز مُسْتَحِق را کَیْ کنند | * | لیک بر پنداشت گُم ره میشوند |
۲۱۲۶ | N | مدحها جز مستحق را کی کنند | * | لیک بر پنداشت گمره میشوند |
۲۱۲۷ | Q | همچو نوری تافته بر حایطی | * | حایط آن انوار را چون رابطی |
۲۱۲۷ | N | همچو نوری تافته بر حایطی | * | حایط آن انوار را چون رابطی |
۲۱۲۸ | Q | لاجرم چون سایه سوی اصل راند | * | ضالْ مَه گُم کرد و ز اِسْتایِش بماند |
۲۱۲۸ | N | لاجرم چون سایه سوی اصل راند | * | ضال مه گم کرد و ز استایش بماند |
۲۱۲۹ | Q | یا ز چاهی عکسِ ماهی وا نمود | * | سر بچَه در کرد و آن را میستود |
۲۱۲۹ | N | یا ز چاهی عکس ماهی وانمود | * | سر به چه در کرد و آن را میستود |
۲۱۳۰ | Q | در حقیقت مادحِ ماهست او | * | گرچه جَهْلِ او بعکسش کرد رُو |
۲۱۳۰ | N | در حقیقت مادح ماه است او | * | گر چه جهل او به عکسش کرد رو |
۲۱۳۱ | Q | مدحِ او مَه راست نه آن عکس را | * | کفر شد آن چون غَلَط شد ماجَرا |
۲۱۳۱ | N | مدح او مه راست نی آن عکس را | * | کفر شد آن چون غلط شد ماجرا |
۲۱۳۲ | Q | کز شقاوت گشت گُم رَه آن دلیر | * | مَه ببالا بُود و او پنداشت زیر |
۲۱۳۲ | N | کز شقاوت گشت گمره آن دلیر | * | مه به بالا بود و او پنداشت زیر |
۲۱۳۳ | Q | زین بُتان خَلقان پریشان میشوند | * | شهوتِ رانده پشیمان میشوند |
۲۱۳۳ | N | زین بتان خلقان پریشان میشوند | * | شهوت رانده پشیمان میشوند |
۲۱۳۴ | Q | زانک شهوت با خیالی رانده است | * | وز حقیقت دورتر وا مانده است |
۲۱۳۴ | N | ز انکه شهوت با خیالی رانده است | * | وز حقیقت دورتر وامانده است |
۲۱۳۵ | Q | با خیالی مَیْلِ تو چون پَر بود | * | تا بدان پَر بر حقیقت بر شود |
۲۱۳۵ | N | با خیالی میل تو چون پر بود | * | تا بدان پر بر حقیقت بر شود |
۲۱۳۶ | Q | چون براندی شهوتی پَرّت بریخت | * | لنگ گشتی و آن خیال از تو گریخت |
۲۱۳۶ | N | چون براندی شهوتی پرت بریخت | * | لنگ گشتی و آن خیال از تو گریخت |
۲۱۳۷ | Q | پر نگهدار و چنین شهوت مران | * | تا پَرِ مَیْلت بَرَد سوی جِنان |
۲۱۳۷ | N | پر نگه دار و چنین شهوت مران | * | تا پر میلت برد سوی جنان |
۲۱۳۸ | Q | خلق پندارند عشرت میکُنَند | * | بر خیالی پّرِ خود بر میکَنَند |
۲۱۳۸ | N | خلق پندارند عشرت میکنند | * | بر خیالی پر خود بر میکنند |
۲۱۳۹ | Q | وامدارِ شرح ِاین نکته شدم | * | مُهلتم ده مُعْسِرم ز آن تَن زدم |
۲۱۳۹ | N | وام دار شرح این نکته شدم | * | مهلتم ده معسرم ز آن تن زدم |