vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3086

باز گشتن بقصّهٔ دقوقی
۱۹۴۱Qمر علی را در مثالی شیر خواند * شیر مثلِ او نباشد گرچه راند
۱۹۴۱Nمر علی را در مثالی شیر خواند * شیر مثل او نباشد گر چه راند
۱۹۴۲Qاز مثال و مِثْل و فرقِ آن بِران * جانبِ قصهٔ دقوقی ای جوان
۱۹۴۲Nاز مثال و مثل و فرق آن بران * جانب قصه‌ی دقوقی ای جوان
۱۹۴۳Qآنک در فَتْوَی امامِ خلق بود * گویِ تقوی از فرشته می‌ربود
۱۹۴۳Nآن که در فتوی امام خلق بود * گوی تقوی از فرشته می‌ربود
۱۹۴۴Qآنک اندر سَیْر مَه را مات کرد * هم ز دین داری او دین رشک خورد
۱۹۴۴Nآن که اندر سیر مه را مات کرد * هم ز دین داری او دین رشک خورد
۱۹۴۵Qبا چنین تقوی و اَوراد و قیام * طالبِ خاصّانِ حق بودی مُدام
۱۹۴۵Nبا چنین تقوی و اوراد و قیام * طالب خاصان حق بودی مدام
۱۹۴۶Qدر سفر مُعْظَم مرادش آن بُدی * که دَمی بر بندهٔ خاصّی زدی
۱۹۴۶Nدر سفر معظم مرادش آن بدی * که دمی بر بنده‌ی خاصی زدی
۱۹۴۷Qاین همی‌گفتی چو می‌رفتی براه * کن قرینِ خاصّگانم ای الٰه
۱۹۴۷Nاین همی‌گفتی چو می‌رفتی به راه * کن قرین خاصگانم ای اله
۱۹۴۸Qیا رَب آنها را که بشْناسد دلم * بنده و بَسته میان و مُجْمِلم
۱۹۴۸Nیا رب آنها را که بشناسد دلم * بنده و بسته میان و مجملم
۱۹۴۹Qو آنک نشْناسم تو ای یزدانِ جان * بر منِ محجوبشان کُن مهربان
۱۹۴۹Nو انکه نشناسم تو ای یزدان جان * بر من محجوبشان کن مهربان
۱۹۵۰Qحضرتش گفتی که ای صدرِ مِهین * این چه عشقست و چه استسقاست این
۱۹۵۰Nحضرتش گفتی که ای صدر مهین * این چه عشق است و چه استسقاست این
۱۹۵۱Qمِهْرِ من داری چه می‌جویی دگر * چون خدا با تُست چون جویی بَشَر
۱۹۵۱Nمهر من داری چه می‌جویی دگر * چون خدا با تست چون جویی بشر
۱۹۵۲Qاو بگفتی یا رب ای دانای راز * تو گشودی در دلم راهِ نیاز
۱۹۵۲Nاو بگفتی یا رب ای دانای راز * تو گشودی در دلم راه نیاز
۱۹۵۳Qدر میانِ بحر اگر بنْشسته‌ام * طمع در آبِ سبو هم بسته‌ام
۱۹۵۳Nدر میان بحر اگر بنشسته‌ام * طمع در آب سبو هم بسته‌ام
۱۹۵۴Qهمچو داودم نَوَد نَعْجه مراست * طمع در نَعْجهٔ حریفم هم بجاست
۱۹۵۴Nهمچو داودم نود نعجه مراست * طمع در نعجه‌ی حریفم هم بجاست
۱۹۵۵Qحرص اندر عشقِ تو فَخرست و جاه * حرص اندر غیرِ تو ننگ و تباه
۱۹۵۵Nحرص اندر عشق تو فخر است و جاه * حرص اندر غیر تو ننگ و تباه
۱۹۵۶Qشهوت و حرصِ نران پیشی بود * و آنِ هیزان ننگ و بدکیشی بود
۱۹۵۶Nشهوت و حرص نران پیشی بود * و آن هیزان ننگ و بد کیشی بود
۱۹۵۷Qحرصِ مردان از رهِ پیشی بود * در مُخنَّث حرص سوی پس رود
۱۹۵۷Nحرص مردان از ره پیشی بود * در مخنث حرص سوی پس رود
۱۹۵۸Qآن یکی حرص از کمالِ مردی است * و آن دگر حرص افتضاح و سردی است
۱۹۵۸Nآن یکی حرص از کمال مردی است * و آن دگر حرص افتضاح و سردی است
۱۹۵۹Qآه سِرّی هست اینجا بس نهان * که سوی خِضْری شود موسی دوان
۱۹۵۹Nآه سری هست اینجا بس نهان * که سوی خضری شود موسی دوان
۱۹۶۰Qهمچو مستسقی کز آبش سِیر نیست * بر هر آنچ یافتی بالله مه‌ایست
۱۹۶۰Nهمچو مستسقی کز آبش سیر نیست * بر هر آن چه یافتی بالله مایست
۱۹۶۱Qبی‌نهایت حضرتست این بارگاه * صَدْر را بگْذار صَدْرِ تُست راه
۱۹۶۱Nبی‌نهایت حضرت است این بارگاه * صدر را بگذار صدر تست راه