block:3086
۱۹۴۱ | Q | مر علی را در مثالی شیر خواند | * | شیر مثلِ او نباشد گرچه راند |
۱۹۴۱ | N | مر علی را در مثالی شیر خواند | * | شیر مثل او نباشد گر چه راند |
۱۹۴۲ | Q | از مثال و مِثْل و فرقِ آن بِران | * | جانبِ قصهٔ دقوقی ای جوان |
۱۹۴۲ | N | از مثال و مثل و فرق آن بران | * | جانب قصهی دقوقی ای جوان |
۱۹۴۳ | Q | آنک در فَتْوَی امامِ خلق بود | * | گویِ تقوی از فرشته میربود |
۱۹۴۳ | N | آن که در فتوی امام خلق بود | * | گوی تقوی از فرشته میربود |
۱۹۴۴ | Q | آنک اندر سَیْر مَه را مات کرد | * | هم ز دین داری او دین رشک خورد |
۱۹۴۴ | N | آن که اندر سیر مه را مات کرد | * | هم ز دین داری او دین رشک خورد |
۱۹۴۵ | Q | با چنین تقوی و اَوراد و قیام | * | طالبِ خاصّانِ حق بودی مُدام |
۱۹۴۵ | N | با چنین تقوی و اوراد و قیام | * | طالب خاصان حق بودی مدام |
۱۹۴۶ | Q | در سفر مُعْظَم مرادش آن بُدی | * | که دَمی بر بندهٔ خاصّی زدی |
۱۹۴۶ | N | در سفر معظم مرادش آن بدی | * | که دمی بر بندهی خاصی زدی |
۱۹۴۷ | Q | این همیگفتی چو میرفتی براه | * | کن قرینِ خاصّگانم ای الٰه |
۱۹۴۷ | N | این همیگفتی چو میرفتی به راه | * | کن قرین خاصگانم ای اله |
۱۹۴۸ | Q | یا رَب آنها را که بشْناسد دلم | * | بنده و بَسته میان و مُجْمِلم |
۱۹۴۸ | N | یا رب آنها را که بشناسد دلم | * | بنده و بسته میان و مجملم |
۱۹۴۹ | Q | و آنک نشْناسم تو ای یزدانِ جان | * | بر منِ محجوبشان کُن مهربان |
۱۹۴۹ | N | و انکه نشناسم تو ای یزدان جان | * | بر من محجوبشان کن مهربان |
۱۹۵۰ | Q | حضرتش گفتی که ای صدرِ مِهین | * | این چه عشقست و چه استسقاست این |
۱۹۵۰ | N | حضرتش گفتی که ای صدر مهین | * | این چه عشق است و چه استسقاست این |
۱۹۵۱ | Q | مِهْرِ من داری چه میجویی دگر | * | چون خدا با تُست چون جویی بَشَر |
۱۹۵۱ | N | مهر من داری چه میجویی دگر | * | چون خدا با تست چون جویی بشر |
۱۹۵۲ | Q | او بگفتی یا رب ای دانای راز | * | تو گشودی در دلم راهِ نیاز |
۱۹۵۲ | N | او بگفتی یا رب ای دانای راز | * | تو گشودی در دلم راه نیاز |
۱۹۵۳ | Q | در میانِ بحر اگر بنْشستهام | * | طمع در آبِ سبو هم بستهام |
۱۹۵۳ | N | در میان بحر اگر بنشستهام | * | طمع در آب سبو هم بستهام |
۱۹۵۴ | Q | همچو داودم نَوَد نَعْجه مراست | * | طمع در نَعْجهٔ حریفم هم بجاست |
۱۹۵۴ | N | همچو داودم نود نعجه مراست | * | طمع در نعجهی حریفم هم بجاست |
۱۹۵۵ | Q | حرص اندر عشقِ تو فَخرست و جاه | * | حرص اندر غیرِ تو ننگ و تباه |
۱۹۵۵ | N | حرص اندر عشق تو فخر است و جاه | * | حرص اندر غیر تو ننگ و تباه |
۱۹۵۶ | Q | شهوت و حرصِ نران پیشی بود | * | و آنِ هیزان ننگ و بدکیشی بود |
۱۹۵۶ | N | شهوت و حرص نران پیشی بود | * | و آن هیزان ننگ و بد کیشی بود |
۱۹۵۷ | Q | حرصِ مردان از رهِ پیشی بود | * | در مُخنَّث حرص سوی پس رود |
۱۹۵۷ | N | حرص مردان از ره پیشی بود | * | در مخنث حرص سوی پس رود |
۱۹۵۸ | Q | آن یکی حرص از کمالِ مردی است | * | و آن دگر حرص افتضاح و سردی است |
۱۹۵۸ | N | آن یکی حرص از کمال مردی است | * | و آن دگر حرص افتضاح و سردی است |
۱۹۵۹ | Q | آه سِرّی هست اینجا بس نهان | * | که سوی خِضْری شود موسی دوان |
۱۹۵۹ | N | آه سری هست اینجا بس نهان | * | که سوی خضری شود موسی دوان |
۱۹۶۰ | Q | همچو مستسقی کز آبش سِیر نیست | * | بر هر آنچ یافتی بالله مهایست |
۱۹۶۰ | N | همچو مستسقی کز آبش سیر نیست | * | بر هر آن چه یافتی بالله مایست |
۱۹۶۱ | Q | بینهایت حضرتست این بارگاه | * | صَدْر را بگْذار صَدْرِ تُست راه |
۱۹۶۱ | N | بینهایت حضرت است این بارگاه | * | صدر را بگذار صدر تست راه |