block:3077
۱۷۶۳ | Q | هین عُزَیرا در نگر اندر خَرَت | * | که بپوسیدست و ریزیده بَرَت |
۱۷۶۳ | N | هین عزیرا در نگر اندر خرت | * | که بپوسیده ست و ریزیده برت |
۱۷۶۴ | Q | پیشِ تو گِرْد آوریم اجزاش را | * | آن سَر و دُمّ و دو گوش و پاش را |
۱۷۶۴ | N | پیش تو گردآوریم اجزاش را | * | آن سر و دم و دو گوش و پاش را |
۱۷۶۵ | Q | دست نه و جُزْو بر هم مینهد | * | پارهها را اجتماعی میدهد |
۱۷۶۵ | N | دست نی و جزو بر هم مینهد | * | پارهها را اجتماعی میدهد |
۱۷۶۶ | Q | در نگر در صنعتِ پارهزنی | * | کو همیدوزد کهن بیسوزنی |
۱۷۶۶ | N | درنگر در صنعت پاره زنی | * | کاو همیدوزد کهن بیسوزنی |
۱۷۶۷ | Q | ریسمان و سوزنی نه وقتِ خَرْز | * | آنچنان دوزد که پیدا نیست دَرْز |
۱۷۶۷ | N | ریسمان و سوزنی نی وقت خرز | * | آن چنان دوزد که پیدا نیست درز |
۱۷۶۸ | Q | چشم بگشا حَشْر را پیدا ببین | * | تا نماند شُبههات در یومِ دین |
۱۷۶۸ | N | چشم بگشا حشر را پیدا ببین | * | تا نماند شبههات در یوم دین |
۱۷۶۹ | Q | تا ببینی جامعیام را تمام | * | تا نلرزی وقتِ مُردن ز اِهْتمام |
۱۷۶۹ | N | تا ببینی جامعیام را تمام | * | تا نلرزی وقت مردن ز اهتمام |
۱۷۷۰ | Q | همچنانک وقتِ خُفتن ایمنی | * | از فواتِ جمله حِسهای تنی |
۱۷۷۰ | N | همچنان که وقت خفتن ایمنی | * | از فوات جمله حسهای تنی |
۱۷۷۱ | Q | بر حواسِّ خود نلرزی وقتِ خواب | * | گرچه میگردد پریشان و خراب |
۱۷۷۱ | N | بر حواس خود نلرزی وقت خواب | * | گر چه میگردد پریشان و خراب |