vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3076

حکایت اَستر پیش شتر کی من بسیار در رو می‌افتم و تو نمی‌افتی الّا بنادر
۱۷۴۶Qگفت اَسْتَر با شُتُر کای خوش رفیق * در فراز و شیب و در راهِ دقیق
۱۷۴۶Nگفت استر با شتر کای خوش رفیق * در فراز و شیب و در راه دقیق
۱۷۴۷Qتو نه‌آیی در سَر و خوش می‌روی * من همی‌آیم بسَر در چون غَوی
۱۷۴۷Nتو نیایی در سر و خوش می‌روی * من همی‌آیم به سر در چون غوی
۱۷۴۸Qمن همی‌اُفتم برُو در هر دَمی * خواه در خشکی و خواه اندر نَمی
۱۷۴۸Nمن همی‌افتم به رو در هر دمی * خواه در خشکی و خواه اندر نمی
۱۷۴۹Qاین سبب را باز گو با من که چیست * تا بدانم من که چون باید بزیست
۱۷۴۹Nاین سبب را باز گو با من که چیست * تا بدانم من که چون باید بزیست
۱۷۵۰Qگفت چشمِ من ز تو روشن‌ترست * بعد از آن هم از بلندی ناظرست
۱۷۵۰Nگفت چشم من ز تو روشن‌تر است * بعد از آن هم از بلندی ناظر است
۱۷۵۱Qچون بر آیم بر سرِ کوهی بلند * آخرِ عَقْبه ببینم هوشمند
۱۷۵۱Nچون بر آیم بر سر کوهی بلند * آخر عقبه ببینم هوشمند
۱۷۵۲Qپس همه پستیِ و بالایی راه * دیده‌ام را وا نماید هم الٰه
۱۷۵۲Nپس همه پستی و بالایی راه * دیده‌ام را وانماید هم اله
۱۷۵۳Qهر قَدَم را ازِ سر بینِش نهم * از عِثار و اوفتادن وا رهم
۱۷۵۳Nهر قدم را از سر بینش نهم * از عثار و اوفتادن وارهم
۱۷۵۴Qتو نبینی پیشِ خود یک دو سه گام * دانه بینی و نبینی رنجِ دام
۱۷۵۴Nتو نبینی پیش خود یک دو سه گام * دانه بینی و نبینی رنج دام
۱۷۵۵Qیَسْتَوِی اؐلْأَعْمَی لَدَیْکُمْ وَ اؐلْبَصِیر * فی اؐلْمُقامِ وَ اؐلنُّزُولِ وَ اؐلْمَسِیر
۱۷۵۵Nیستوی الأعمی لدیکم و البصیر * فی المقام و النزول و المسیر
۱۷۵۶Qچون جَنین را در شِکَم حق جان دهد * جذبِ اَجْزا در مزاجِ او نهد
۱۷۵۶Nچون جنین را در شکم حق جان دهد * جذب اجزا در مزاج او نهد
۱۷۵۷Qاز خورِش او جذبِ اجزا می‌کُنَد * تار و پودِ جسمِ خود را می‌تَنَد
۱۷۵۷Nاز خورش او جذب اجزا می‌کند * تار و پود جسم خود را می‌تند
۱۷۵۸Qتا چهل سالش بجذبِ جُزْوها * حق حریصش کرده باشد در نَما
۱۷۵۸Nتا چهل سالش به جذب جزوها * حق حریصش کرده باشد در نما
۱۷۵۹Qجذبِ اجزا رُوح را تعلیم کرد * چون نداند جذبِ اجزا شاهِ فرد
۱۷۵۹Nجذب اجزا روح را تعلیم کرد * چون نداند جذب اجزا شاه فرد
۱۷۶۰Qجامعِ این ذرّه‌ها خورشید بود * بی‌غذا اجزات را داند رُبود
۱۷۶۰Nجامع این ذره‌ها خورشید بود * بی‌غذا اجزات را داند ربود
۱۷۶۱Qآن زمانی که در آیی تو ز خواب * هوش و حسِّ رفته را خواند شتاب
۱۷۶۱Nآن زمانی که در آیی تو ز خواب * هوش و حس رفته را خواند شتاب
۱۷۶۲Qتا بدانی کان ازو غایب نشد * باز آید چون بفرماید که عُد
۱۷۶۲Nتا بدانی کان از او غایب نشد * باز آید چون بفرماید که عد