vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3075

سبب جرأت ساحران فرعون بر قطع دست و پا
۱۷۲۱Qساحران را نه که فرعونِ لعین * کرد تهدید سیاست بر زمین
۱۷۲۱Nساحران را نه که فرعون لعین * کرد تهدید سیاست بر زمین
۱۷۲۲Qکه ببُرّم دست و پاتان از خِلاف * پس در آویزم ندارمْتان مُعاف
۱۷۲۲Nکه ببرم دست و پاتان از خلاف * پس در آویزم ندارمتان معاف
۱۷۲۳Qاو همی‌پنداشت کایشان در همان * وهم و تخویفند و وَسْواس و گمان
۱۷۲۳Nاو همی‌پنداشت کایشان در همان * وهم و تخویفند و وسواس و گمان
۱۷۲۴Qکه بُوَدشان لرزه و تخویف و ترس * از تَوهُّمها و تهدیداتِ نَفْس
۱۷۲۴Nکه بودشان لرزه و تخویف و ترس * از توهمها و تهدیدات نفس
۱۷۲۵Qاو نمی‌دانست کایشان رَسته‌اند * بر دریچهٔ نورِ دل بنْشسته‌اند
۱۷۲۵Nاو نمی‌دانست کایشان رسته‌اند * بر دریچه‌ی نور دل بنشسته‌اند
۱۷۲۶Qاین جهان خوابست اندر ظن مه‌ایست * گر رَوَد در خواب دستی باک نیست
۱۷۲۶Nسایه‌ی خود را ز خود دانسته‌اند * چابک و چست و گش و برجسته‌اند
۱۷۲۷Qگر بخواب اندر سَرَت ببْرید گاز * هم سَرَت بر جاست هم عُمرت دراز
۱۷۲۷Nهاون گردون اگر صد بارشان * خرد کوبد اندر این گلزارشان
۱۷۲۸Qگر ببینی خواب در خود را دو نیم * تن‌دُرُستی چون بخیزی نی سقیم
۱۷۲۸Nاصل این ترکیب را چون دیده‌اند * از فروع وهم کم ترسیده‌اند
۱۷۲۹Qحاصل اندر خوابْ نُقصانِ بَدَن * نیست باک و نه دو صد پاره شُدَن
۱۷۲۹Nاین جهان خواب است اندر ظن مه‌ایست * گر رود در خواب دستی باک نیست
۱۷۳۰Qاین جهان را که بصورت قایمست * گفت پیغامبر که حُلمِ نایمست
۱۷۳۰Nگر به خواب اندر سرت ببرید گاز * هم سرت بر جاست هم عمرت دراز
۱۷۳۱Qاز رهِ تقلید تو کردی قبول * سالکان این دیده پیدا بی‌رسول
۱۷۳۱Nگر ببینی خواب در خود را دو نیم * تن درستی چون بخیزی نی سقیم
۱۷۳۲Qروز در خوابی مگو کین خواب نیست * سایه فَرْعست اصل جز مَهْتاب نیست
۱۷۳۲Nحاصل اندر خواب نقصان بدن * نیست باک و نی دو صد پاره شدن
۱۷۳۳Qخواب و بیداریت آن دان ای عَضُد * که ببیند خفته کو در خواب شد
۱۷۳۳Nاین جهان را که به صورت قائم است * گفت پیغمبر که حلم نائم است
۱۷۳۴Qاو گمان بُرده که این دَم خفته‌ام * بی‌خبر ز آن کوست در خوابِ دُوَم
۱۷۳۴Nاز ره تقلید تو کردی قبول * سالکان این دیده پیدا بی‌رسول
۱۷۳۵Qهاونِ گردون اگر صد بارشان * خُرد کوبد اندرین گِلْزارشان
۱۷۳۵Nروز در خوابی مگو کاین خواب نیست * سایه فرع است اصل جز مهتاب نیست
۱۷۳۶Qاصلِ این ترکیب را چون دیده‌اند * از فُروعِ وَهْم کم ترسیده‌اند
۱۷۳۶Nخواب و بیداریت آن دان ای عضد * که ببیند خفته کاو در خواب شد
۱۷۳۷Qسایهٔ خود را ز خود دانسته‌اند * چابک و چُست و گَش و برجسته‌اند
۱۷۳۷Nاو گمان برده که این دم خفته‌ام * بی‌خبر ز آن کاوست در خواب دوم
۱۷۳۸Qکوزه‌گر گر کوزه‌ای را بشْکند * چون بخواهد باز خود قایم کند
۱۷۳۸Nکوزه‌گر گر کوزه‌ای را بشکند * چون بخواهد باز خود قایم کند
۱۷۳۹Qکُور را هر گام باشد ترسِ چاه * با هزاران ترس می‌آید براه
۱۷۳۹Nکور را هر گام باشد ترس چاه * با هزاران ترس می‌آید به راه
۱۷۴۰Qمردِ بینا دید عَرْضِ راه را * پس بداند او مَغاک و چاه را
۱۷۴۰Nمرد بینا دید عرض راه را * پس بداند او مغاک و چاه را
۱۷۴۱Qپا و زانواش نلرزد هر دَمی * رُو تُرُش کَیْ دارد او از هر غمی
۱۷۴۱Nپا و زانویش نلرزد هر دمی * رو ترش کی دارد او از هر غمی
۱۷۴۲Qخیز فرعونا که ما آن نیستیم * که بهَر بانگی و غُولی بیستیم
۱۷۴۲Nخیز فرعونا که ما آن نیستیم * که به هر بانگی و غولی بیستیم
۱۷۴۳Qخرقهٔ ما را بِدَر دوزنده هست * ورنه خود ما را برهنه‌تر به است
۱۷۴۳Nخرقه‌ی ما را بدر دوزنده هست * ور نه خود ما را برهنه‌تر به است
۱۷۴۴Qبی‌لباس این خوب را اندر کنار * خوش در آریم ای عَدُوِّ نابکار
۱۷۴۴Nبی‌لباس این خوب را اندر کنار * خوش در آریم ای عدوی نابکار
۱۷۴۵Qخوشتر از تجرید از تن و ز مِزاج * نیست ای فرعونِ بی‌الهام گیج
۱۷۴۵Nخوشتر از تجرید از تن و ز مزاج * نیست ای فرعون بی‌الهام گیج