vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3071

تشبیه بند و دام قصا بصورت پنهان بأثرْ پیدا
۱۶۵۰Qبینی اندر دلق مِهتر زاده‌ای * سر برهنه در بلا افتاده‌ای
۱۶۵۰Nبینی اندر دلق مهتر زاده‌ای * سر برهنه در بلا افتاده‌ای
۱۶۵۱Qدر هوای نابکاری سوخته * اَقْمِشه و املاکِ خود بفْروخته
۱۶۵۱Nدر هوای نابکاری سوخته * اقمشه و املاک خود بفروخته
۱۶۵۲Qخان و مان رفته شده بَدنام و خوار * کامِ دشمن می‌رود اِدبیرْوار
۱۶۵۲Nخان و مان رفته شده بد نام و خوار * کام دشمن می‌رود ادباروار
۱۶۵۳Qزاهدی بیند بگوید ای کیا * همَّتی می‌دار از بهرِ خدا
۱۶۵۳Nزاهدی بیند بگوید ای کیا * همتی می‌دار از بهر خدا
۱۶۵۴Qکاندرین ادبارِ زشت افتاده‌ام * مال و زرّ و نعمت از کف داده‌ام
۱۶۵۴Nکاندر این ادبار زشت افتاده‌ام * مال و زر و نعمت از کف داده‌ام
۱۶۵۵Qهمّتی تا بُو که من زین وا رهم * زین گِلِ تیره بود که بر جهم
۱۶۵۵Nهمتی تا بو که من زین وارهم * زین گل تیره بود که بر جهم
۱۶۵۶Qاین دعا می‌خواهد او از عام و خاص * کاؐلخلاصَ و اؐلخلاصَ و اؐلخلاص
۱۶۵۶Nاین دعا می‌خواهد او از عام و خاص * کالخلاص و الخلاص و الخلاص
۱۶۵۷Qدست باز و پای باز و بند نی * نه موکَّل بر سَرش نه آهنی
۱۶۵۷Nدست باز و پای باز و بند نی * نی موکل بر سرش نی آهنی
۱۶۵۸Qاز کدامین بند می‌جویی خلاص * وز کدامین حَبْس می‌جویی مَناص
۱۶۵۸Nاز کدامین بند می‌جویی خلاص * و از کدامین حبس می‌جویی مناص
۱۶۵۹Qبندِ تقدیر و قضای مختفی * کی نبیند آن بجز جانِ صَفی
۱۶۵۹Nبند تقدیر و قضای مختفی * که نبیند آن بجز جان صفی
۱۶۶۰Qگرچه پیدا نیست آن در مَکْمَنست * بتَّر از زندان و بندِ آهنست
۱۶۶۰Nگر چه پیدا نیست آن در مکمن است * بدتر از زندان و بند آهن است
۱۶۶۱Qزانک آهنگر مر آن را بشْکند * حُفره‌گر هم خشتِ زندان بر کَند
۱۶۶۱Nز انکه آهنگر مر آن را بشکند * حفره‌گر هم خشت زندان بر کند
۱۶۶۲Qای عجب این بندِ پنهانِ گران * عاجز از تکسیرِ آن آهنگران
۱۶۶۲Nای عجب این بند پنهان گران * عاجز از تکسیر آن آهنگران
۱۶۶۳Qدیدنِ آن بند احمد را رسد * بر گلوی بسته‌ حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ
۱۶۶۳Nدیدن آن بند احمد را رسد * بر گلوی بسته‌ حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ
۱۶۶۴Qدید بر پشتِ عیالِ بو لَهَب * تنگِ هیزم گفت حَمّالهٔ حَطَب
۱۶۶۴Nدید بر پشت عیال بو لهب * تنگ هیزم گفت حماله‌ی حطب
۱۶۶۵Qحبل و هیزم را جز او چشمی ندید * که پدید آید برُو هر ناپدید
۱۶۶۵Nحبل و هیزم را جز او چشمی ندید * که پدید آید بر او هر ناپدید
۱۶۶۶Qباقیانش جمله تاویلی کنند * کین ز بیهوشیست و ایشان هوشمند
۱۶۶۶Nباقیانش جمله تاویلی کنند * کاین ز بی‌هوشی است و ایشان هوشمند
۱۶۶۷Qلیک از تاثیرِ آن پُشتش دو تو * گشته و نالان شده او پیشِ تو
۱۶۶۷Nلیک از تاثیر آن پشتش دو تو * گشته و نالان شده او پیش تو
۱۶۶۸Qکه دعایی همَّتی تا وا رهم * تا ازین بندِ نهان بیرون جهم
۱۶۶۸Nکه دعایی همتی تا وارهم * تا از این بند نهان بیرون جهم
۱۶۶۹Qآنک بیند این علامتها پدید * چون نداند او شقی را از سعید
۱۶۶۹Nآن که بیند این علامتها پدید * چون نداند او شقی را از سعید
۱۶۷۰Qداند و پوشد باَمْرِ ذو الجلال * که نباشد کشفِ رازِ حق حلال
۱۶۷۰Nداند و پوشد به امر ذو الجلال * که نباشد کشف راز حق حلال
۱۶۷۱Qاین سخن پایان ندارد آن فقیر * از مجاعت شد زبون و تن اسیر
۱۶۷۱Nاین سخن پایان ندارد آن فقیر * از مجاعت شد زبون و تن اسیر