block:3069
۱۶۲۴ | Q | آن یکی آمد بپیش زرگری | * | که ترازو ده که بر سَنْجم زری |
۱۶۲۴ | N | آن یکی آمد به پیش زرگری | * | که ترازو ده که بر سنجم زری |
۱۶۲۵ | Q | گفت خواجه رَو مرا غربال نیست | * | گفت میزان ده بدین تَسْخر مهایست |
۱۶۲۵ | N | گفت خواجه رو مرا غربال نیست | * | گفت میزان ده بدین تسخر مهایست |
۱۶۲۶ | Q | گفت جاروبی ندارم در دکان | * | گفت بس بس این مَضاحک را بمان |
۱۶۲۶ | N | گفت جاروبی ندارم در دکان | * | گفت بس بس این مضاحک را بمان |
۱۶۲۷ | Q | من ترازویی که میخواهم بدِه | * | خویشتن را کَر مکن هر سو مَجِه |
۱۶۲۷ | N | من ترازویی که میخواهم بده | * | خویشتن را کر مکن هر سو مجه |
۱۶۲۸ | Q | گفت بشْنیدم سخن کَر نیستم | * | تا نپنداری که بیمعنیستم |
۱۶۲۸ | N | گفت بشنیدم سخن کر نیستم | * | تا نپنداری که بیمعنیستم |
۱۶۲۹ | Q | این شنیدم لیک پیری مُرْتَعِش | * | دست لرزان جسمِ تو نامُنْتَعِش |
۱۶۲۹ | N | این شنیدم لیک پیری مرتعش | * | دست لرزان جسم تو نامنتعش |
۱۶۳۰ | Q | و آن زرِ تو هم قراضهٔ خُرْد و مُرْد | * | دست لرزد پس بریزد زرِّ خُرْد |
۱۶۳۰ | N | و آن زر تو هم قراضهی خرد و مرد | * | دست لرزد پس بریزد زر خرد |
۱۶۳۱ | Q | پس بگویی خواجه جاروبی بیار | * | تا بجویم زرِّ خود را در غبار |
۱۶۳۱ | N | پس بگویی خواجه جاروبی بیار | * | تا بجویم زر خود را در غبار |
۱۶۳۲ | Q | چون بروبی خاک را جمع آوری | * | گوییَم غَلبیر خواهم ای جَری |
۱۶۳۲ | N | چون بروبی خاک را جمع آوری | * | گوییم غلبیر خواهم ای جری |
۱۶۳۳ | Q | من ز اوَّل دیدم آخر را تمام | * | جایِ دیگر رَوْ از اینجا و السّلام |
۱۶۳۳ | N | من ز اول دیدم آخر را تمام | * | جای دیگر رو از اینجا و السلام |