block:3052
۱۳۸۶ | Q | در صحابه کم بُدی حافظ کسی | * | گرچه شوقی بود جانشان را بسی |
۱۳۸۶ | N | در صحابه کم بدی حافظ کسی | * | گر چه شوقی بود جانشان را بسی |
۱۳۸۷ | Q | زانک چون مغزش در آگند و رسید | * | پوستها شد بس رقیق و واکَفید |
۱۳۸۷ | N | ز انکه چون مغزش در آگند و رسید | * | پوستها شد بس رقیق و واکفید |
۱۳۸۸ | Q | قِشرِ جَوْز و فُسْتَق و بادام هم | * | مغز چون آگْندشان شد پوست کم |
۱۳۸۸ | N | قشر جوز و فستق و بادام هم | * | مغز چون آگندشان شد پوست کم |
۱۳۸۹ | Q | مغزِ علم افزود کم شد پوستش | * | زانک عاشق را بسوزد دوستش |
۱۳۸۹ | N | مغز علم افزود کم شد پوستش | * | ز انکه عاشق را بسوزد دوستش |
۱۳۹۰ | Q | وصفِ مطلوبی چو ضِدَّ طالبیست | * | وَحْی و برقِ نور سوزندهٔ نَبیست |
۱۳۹۰ | N | وصف مطلوبی چو ضد طالبی است | * | وحی و برق نور سوزندهی نبی است |
۱۳۹۱ | Q | چون تجلّی کرد اوصافِ قدیم | * | پس بسوزد وصفِ حادث را گلیم |
۱۳۹۱ | N | چون تجلی کرد اوصاف قدیم | * | پس بسوزد وصف حادث را گلیم |
۱۳۹۲ | Q | رُبعِ قرآن هرکرا محفوظ بود | * | جَلَّ فِینَا از صحابه میشنود |
۱۳۹۲ | N | ربع قرآن هر که را محفوظ بود | * | جل فینا از صحابه میشنود |
۱۳۹۳ | Q | جمعِ صورت با چنین معنی ژرف | * | نیست ممکن جز ز سلطانی شگرف |
۱۳۹۳ | N | جمع صورت با چنین معنی ژرف | * | نیست ممکن جز ز سلطانی شگرف |
۱۳۹۴ | Q | در چنین مستی مُراعاتِ ادب | * | خود نباشد ور بود باشد عَجَب |
۱۳۹۴ | N | در چنین مستی مراعات ادب | * | خود نباشد ور بود باشد عجب |
۱۳۹۵ | Q | اندر استغنا مُراعاتِ نیاز | * | جمع ضِدَّیْنَست چون گردِ و دراز |
۱۳۹۵ | N | اندر استغنا مراعات نیاز | * | جمع ضدین است چون گرد و دراز |
۱۳۹۶ | Q | خود عصا معشوقِ عُمْیان میبود | * | کور خود صندوقِ قرآن میبود |
۱۳۹۶ | N | خود عصا معشوق عمیان میبود | * | کور خود صندوق قرآن میبود |
۱۳۹۷ | Q | گفت کوران خود صنادیقند پُر | * | از حُروفِ مُصْحَف و ذکر و نُذُر |
۱۳۹۷ | N | گفت کوران خود صنادیقند پر | * | از حروف مصحف و ذکر و نذر |
۱۳۹۸ | Q | باز صندوقی پُر از قرآن به است | * | زانک صندوقی بود خالی بِدست |
۱۳۹۸ | N | باز صندوقی پر از قرآن به است | * | ز آن که صندوقی بود خالی به دست |
۱۳۹۹ | Q | باز صندوقی که خالی شد ز بار | * | به ز صندوقی که پُر موشست و مار |
۱۳۹۹ | N | باز صندوقی که خالی شد ز بار | * | به ز صندوقی که پر موش است و مار |
۱۴۰۰ | Q | حاصل اندر وصل چون افتاد مَرْد | * | گشت دلّاله بپیش مَرْد سَرْد |
۱۴۰۰ | N | حاصل اندر وصل چون افتاد مرد | * | گشت دلاله به پیش مرد سرد |
۱۴۰۱ | Q | چون بمطلوبت رسیدی ای ملیح | * | شد طلبکاری علم اکنون قبیح |
۱۴۰۱ | N | چون به مطلوبت رسیدی ای ملیح | * | شد طلب کاری علم اکنون قبیح |
۱۴۰۲ | Q | چون شدی بر بامهای آسمان | * | سرد باشد جُست و جُویِ نردبان |
۱۴۰۲ | N | چون شدی بر بامهای آسمان | * | سرد باشد جست و جوی نردبان |
۱۴۰۳ | Q | جز برای یاری و تعلیمِ غَیْر | * | سرد باشد راهِ خیر از بَعْدِ خیر |
۱۴۰۳ | N | جز برای یاری و تعلیم غیر | * | سرد باشد راه خیر از بعد خیر |
۱۴۰۴ | Q | آینهٔ روشن که شد صاف و مَلی | * | جهل باشد بر نهادن صَیْقلی |
۱۴۰۴ | N | آینهی روشن که شد صاف و جلی | * | جهل باشد بر نهادن صیقلی |
۱۴۰۵ | Q | پیشِ سلطان خوش نشسته در قبول | * | زشت باشد جُستنِ نامه و رسول |
۱۴۰۵ | N | پیش سلطان خوش نشسته در قبول | * | زشت باشد جستن نامه و رسول |