block:3030
۸۷۸ | Q | شه برفت و او بر آن درگاه خُفت | * | نیم شب آمد پیِ دیدنْش جُفت |
۸۷۸ | N | شه برفت و او بر آن درگاه خفت | * | نیم شب آمد پی دیدنش جفت |
۸۷۹ | Q | زن برُو افتاد و بوسید آن لبش | * | بر جهانیدش ز خواب اندر شبش |
۸۷۹ | N | زن بر او افتاد و بوسید آن لبش | * | بر جهانیدش ز خواب اندر شبش |
۸۸۰ | Q | گشت بیدار او و زن را دید خوش | * | بوسهباران کرده از لب بر لبش |
۸۸۰ | N | گشت بیدار او و زن را دید خوش | * | بوسه باران کرده از لب بر لبش |
۸۸۱ | Q | گفت عمران این زمان چون آمدی | * | گفت از شوق و قضای ایزدی |
۸۸۱ | N | گفت عمران این زمان چون آمدی | * | گفت از شوق و قضای ایزدی |
۸۸۲ | Q | در کشیدش در کنار از مِهْر مرد | * | بر نیامد با خود آن دَم در نَبَرْد |
۸۸۲ | N | در کشیدش در کنار از مهر مرد | * | بر نیامد با خود آن دم در نبرد |
۸۸۳ | Q | جُفت شد با او امانت را سپُرد | * | پس بگفت ای زن نه این کاریست خُرد |
۸۸۳ | N | جفت شد با او امانت را سپرد | * | پس بگفت ای زن نه این کاری است خرد |
۸۸۴ | Q | آهنی بر سنگ زد زاد آتشی | * | آتشی از شاه و مُلکش کینکَشی |
۸۸۴ | N | آهنی بر سنگ زد زاد آتشی | * | آتشی از شاه و ملکش کین کشی |
۸۸۵ | Q | من چو ابرم تو زمین موسی نبات | * | حق شهِ شطرنج و ما ماتیم مات |
۸۸۵ | N | من چو ابرم تو زمین موسی نبات | * | حق شه شطرنج و ما ماتیم مات |
۸۸۶ | Q | مات و بُرد از شاه میدان ای عروس | * | آن مدان از ما مکن بر ما فسوس |
۸۸۶ | N | مات و برد از شاه میدان ای عروس | * | آن مدان از ما مکن بر ما فسوس |
۸۸۷ | Q | آنچ این فرعون میترسد ازو | * | هست شد این دَم که گشتم جُفتِ تو |
۸۸۷ | N | آن چه این فرعون میترسد از او | * | هست شد این دم که گشتم جفت تو |