block:3029
۸۷۲ | Q | شَه شبانگه باز آمد شادمان | * | کامشبان حَملست و دُورند از زنان |
۸۷۲ | N | شه شبانگه باز آمد شادمان | * | کامشبان حمل است و دورند از زنان |
۸۷۳ | Q | خازنش عِمْران هم اندر خدمتش | * | هم بشهر آمد قرینِ صحبتش |
۸۷۳ | N | خازنش عمران هم اندر خدمتش | * | هم به شهر آمد قرین صحبتش |
۸۷۴ | Q | گفت ای عمران برین در خُسپ تو | * | هین مرَو سوی زن و صحبت مجُو |
۸۷۴ | N | گفت ای عمران بر این در خسب تو | * | هین مرو سوی زن و صحبت مجو |
۸۷۵ | Q | گفت خُسپم هم برین درگاهِ تو | * | هیچ نَنْدیشم بجز دلخواهِ تو |
۸۷۵ | N | گفت خسبم هم بر این درگاه تو | * | هیچ نندیشم بجز دل خواه تو |
۸۷۶ | Q | بود عمران هم ز اسرائیلیان | * | لیک مر فرعون را دل بود و جان |
۸۷۶ | N | بود عمران هم ز اسرائیلیان | * | لیک مر فرعون را دل بود و جان |
۸۷۷ | Q | کَیْ گمان بُردی که او عِصیان کند | * | آنک خوفِ جانِ فرعون آن کند |
۸۷۷ | N | کی گمان بردی که او عصیان کند | * | آن که خوف جان فرعون آن کند |