vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3021

آمن بودن بلعم باعور کی امتحانها کرد حضرت او را و از آنها روی سپید آمده بود
۷۴۷Qبَلْعَم باعور و ابلیسِ لعین * ز امتحان آخرین گشته مَهین
۷۴۷Nبلعم باعور و ابلیس لعین * ز امتحان آخرین گشته مهین
۷۴۸Qاو بدعوی مَیْلِ دولت می‌کند * مَعْده‌اش نفرینِ سَبْلت می‌کند
۷۴۸Nاو به دعوی میل دولت می‌کند * معده‌اش نفرین سبلت می‌کند
۷۴۹Qکانچ پنهان می‌کند پیداش کن * سوخت ما را ای خدا رسواش کن
۷۴۹Nکانچه پنهان می‌کند پیداش کن * سوخت ما را ای خدا رسواش کن
۷۵۰Qجمله اجزایِ تنش خصم وِیَند * کز بهاری لافد ایشان در دَیَند
۷۵۰Nجمله اجزای تنش خصم وی‌اند * کز بهاری لافد ایشان در دی‌اند
۷۵۱Qلاف وا دادِ کرمها می‌کُند * شاخِ رحمت را ز بُن بر می‌کَنَد
۷۵۱Nلاف وا داد کرمها می‌کند * شاخ رحمت را ز بن بر می‌کند
۷۵۲Qراستی پیش آر یا خاموش کن * و آنگهان رحمت ببین و نوش کن
۷۵۲Nراستی پیش آر یا خاموش کن * و آن گهان رحمت ببین و نوش کن
۷۵۳Qآن شکم خصمِ سبیلِ او شده * دست پنهان در دُعا اندر زده
۷۵۳Nآن شکم خصم سبیل او شده * دست پنهان در دعا اندر زده
۷۵۴Qکای خدا رسوا کن این لافِ لئام * تا بجنبد سوی ما رحمِ کرام
۷۵۴Nکای خدا رسوا کن این لاف لئام * تا بجنبد سوی ما رحم کرام
۷۵۵Qمستجاب آمد دعای آن شکم * سوزشِ حاجت بزد بیرون عَلَم
۷۵۵Nمستجاب آمد دعای آن شکم * سوزش حاجت بزد بیرون علم
۷۵۶Qگفت حق گر فاسقی و اهلِ صَنَم * چون مرا خوانی اجابتها کُنَم
۷۵۶Nگفت حق گر فاسقی و اهل صنم * چون مرا خوانی اجابتها کنم
۷۵۷Qتو دعا را سخت گیر و می‌شَخُول * عاقبت بُرهاندت از دستِ غُول
۷۵۷Nتو دعا را سخت گیر و می‌شخول * عاقبت برهاندت از دست غول
۷۵۸Qچون شکم خود را بحضرت در سپرد * گربه آمد پوستِ آن دُنْبه ببُرد
۷۵۸Nچون شکم خود را به حضرت در سپرد * گربه آمد پوست آن دنبه ببرد
۷۵۹Qاز پسِ گربه دویدند او گریخت * کودک از ترسِ عتابش رنگ ریخت
۷۵۹Nاز پس گربه دویدند او گریخت * کودک از ترس عتابش رنگ ریخت
۷۶۰Qآمد اندر انجمن آن طفلِ خرد * آبِ رویِ مردِ لافی را ببُرد
۷۶۰Nآمد اندر انجمن آن طفل خرد * آب روی مرد لافی را ببرد
۷۶۱Qگفت آن دنبه که هر صبحی بدان * چرب می‌کردی لبان و سَبْلتان
۷۶۱Nگفت آن دنبه که هر صبحی بدان * چرب می‌کردی لبان و سبلتان
۷۶۲Qگربه آمد ناگهانش در ربود * بس دویدیم و نکرد آن جهد سود
۷۶۲Nگربه آمد ناگهانش در ربود * بس دویدیم و نکرد آن جهد سود
۷۶۳Qخنده آمد حاضران را از شِگِفت * رحمهاشان باز جنبیدن گرفت
۷۶۳Nخنده آمد حاضران را از شگفت * رحمهاشان باز جنبیدن گرفت
۷۶۴Qدعوتش کردند و سیرش داشتند * تخمِ رحمت در زمینش کاشتند
۷۶۴Nدعوتش کردند و سیرش داشتند * تخم رحمت در زمینش کاشتند
۷۶۵Qاو چو ذوقِ راستی دید از کرام * بی‌تَکُّبر راستی را شد غلام
۷۶۵Nاو چو ذوق راستی دید از کرام * بی‌تکبر راستی را شد غلام