block:3017
۵۶۷ | Q | همچو مجنون کو سگی را مینواخت | * | بوسهاش میداد و پیشش میگداخت |
۵۶۷ | N | همچو مجنون کاو سگی را مینواخت | * | بوسهاش میداد و پیشش میگداخت |
۵۶۸ | Q | گِرْدِ او میگشت خاضع در طواف | * | هم جُلابِ شکَّرش میداد صاف |
۵۶۸ | N | گرد او میگشت خاضع در طواف | * | هم جلاب شکرش میداد صاف |
۵۶۹ | Q | بو ٱلفُضولی گفت ای مجنونِ خام | * | این چه شَیْدست این که میآری مُدام |
۵۶۹ | N | بو الفضولی گفت ای مجنون خام | * | این چه شید است این که میآری مدام |
۵۷۰ | Q | پوزِ سگ دایم پلیدی میخورد | * | مَقْعَدِ خود را به لب میاُسترد |
۵۷۰ | N | پوز سگ دایم پلیدی میخورد | * | مقعد خود را به لب میاسترد |
۵۷۱ | Q | عیبهای سگ بسی او بر شمرد | * | عیبدان از غیبدان بویی نَبُرْد |
۵۷۱ | N | عیبهای سگ بسی او بر شمرد | * | عیب دان از غیب دان بویی نبرد |
۵۷۲ | Q | گفت مجنون تو همه نقشی و تن | * | اندر آ و بنْگرش از چشمِ من |
۵۷۲ | N | گفت مجنون تو همه نقشی و تن | * | اندر آ و بنگرش از چشم من |
۵۷۳ | Q | کین طلسْمِ بستهٔ مَوْلیست این | * | پاسبانِ کوچهٔ لَیلْیست این |
۵۷۳ | N | کاین طلسم بسته مولی است این | * | پاسبان کوچهی لیلی است این |
۵۷۴ | Q | همنشین بین و دل و جان و شناخت | * | کو کجا بگْزید و مَسْکَنگاه ساخت |
۵۷۴ | N | همتش بین و دل و جان و شناخت | * | کاو کجا بگزید و مسکن گاه ساخت |
۵۷۵ | Q | او سگِ فَرُّخرُخِ کهفِ منست | * | بلک او همدرد و هملَهْفِ منست |
۵۷۵ | N | او سگ فرخ رخ کهف من است | * | بلکه او هم درد و هم لهف من است |
۵۷۶ | Q | آن سگی که باشد اندر کویِ او | * | من بشیران کَی دهم یک موی او |
۵۷۶ | N | آن سگی که باشد اندر کوی او | * | من به شیران کی دهم یک موی او |
۵۷۷ | Q | ای که شیران مر سگانش را غلام | * | گفت اِمکان نیست خامُش و ٱلسَّلام |
۵۷۷ | N | ای که شیران مر سگانش را غلام | * | گفت امکان نیست خامش و السلام |
۵۷۸ | Q | گر ز صورت بگْذرید ای دوستان | * | جَنّتست و گُلستان در گُلستان |
۵۷۸ | N | گر ز صورت بگذرید ای دوستان | * | جنت است و گلستان در گلستان |
۵۷۹ | Q | صورتِ خود چون شکستی سوختی | * | صورتِ کُل را شکست آموختی |
۵۷۹ | N | صورت خود چون شکستی سوختی | * | صورت کل را شکست آموختی |
۵۸۰ | Q | بعد از آن هر صورتی را بشْکنی | * | همچو حَیْدَر بابِ خَیْبَر بر کَنی |
۵۸۰ | N | بعد از آن هر صورتی را بشکنی | * | همچو حیدر باب خیبر بر کنی |
۵۸۱ | Q | سُغْبهٔ صورت شد آن خواجهٔ سلیم | * | که به ده میشد به گفتاری سقیم |
۵۸۱ | N | سغبهی صورت شد آن خواجهی سلیم | * | که بدِه میشد بگفتاری سقیم |
۵۸۲ | Q | سوی دامِ آن تملّق شادمان | * | همچو مرغی سوی دانهٔ امتحان |
۵۸۲ | N | سوی دام آن تملق شادمان | * | همچو مرغی سوی دانهی امتحان |
۵۸۳ | Q | از کرم دانست مرغ آن دانه را | * | غایتِ حرص است نه جود آن عطا |
۵۸۳ | N | از کرم دانست مرغ آن دانه را | * | غایت حرص است نی جود آن عطا |
۵۸۴ | Q | مرغکان در طمعِ دانه شادمان | * | سوی آن تزویر پّران و دوان |
۵۸۴ | N | مرغکان در طمع دانه شادمان | * | سوی آن تزویر پران و دوان |
۵۸۵ | Q | گر ز شادی خواجه آگاهت کنم | * | ترسم ای رهرَو که بیگاهت کنم |
۵۸۵ | N | گر ز شادی خواجه آگاهت کنم | * | ترسم ای رهرو که بیگاهت کنم |
۵۸۶ | Q | مُخْتَصَر کردم چو آمد دِه پدید | * | خود نبود آن دِه رهِ دیگر گُزید |
۵۸۶ | N | مختصر کردم چو آمد ده پدید | * | خود نبود آن ده ره دیگر گزید |
۵۸۷ | Q | قُربِ ماهی دِه بدِه میتاختند | * | زانک راهِ دِه نِکو نشْناختند |
۵۸۷ | N | قرب ماهی ده به ده میتاختند | * | ز انکه راه ده نکو نشناختند |
۵۸۸ | Q | هرکه در ره بیقلاوزی رود | * | هر دو روزه راه صدساله شود |
۵۸۸ | N | هر که در ره بیقلاووزی رود | * | هر دو روزه راه صد ساله شود |
۵۸۹ | Q | هرکه تازد سوی کعبه بیدلیل | * | همچو این سرگشتگان گردد ذلیل |
۵۸۹ | N | هر که تازد سوی کعبه بیدلیل | * | همچو این سر گشتگان گردد ذلیل |
۵۹۰ | Q | هرکه گیرد پیشهٔ بیاوستا | * | ریشخندی شد بشهر و روستا |
۵۹۰ | N | هر که گیرد پیشهی بیاوستا | * | ریشخندی شد به شهر و روستا |
۵۹۱ | Q | جز که نادر باشد اندر خافِقَیْن | * | آدمی سَر بر زند بیوالِدَیْن |
۵۹۱ | N | جز که نادر باشد اندر خافقین | * | آدمی سر بر زند بیوالدین |
۵۹۲ | Q | مال او یابد که کسبی میکند | * | نادری باشد که بر گنجی زند |
۵۹۲ | N | مال او یابد که کسبی میکند | * | نادری باشد که بر گنجی زند |
۵۹۳ | Q | مصطفایی کُو که جسمش جان بود | * | تا که رَحْمَن عَلَّمَ ٱلْقُرْآن بود |
۵۹۳ | N | مصطفایی کو که جسمش جان بود | * | تا که رحمن علم القرآن بود |
۵۹۴ | Q | اهلِ تن را جمله عَلَّمَ بِالْقَلَمِ | * | واسطه افراشت در بذلِ کرم |
۵۹۴ | N | اهل تن را جمله عَلَّمَ بِالْقَلَمِ | * | واسطه افراشت در بذل کرم |
۵۹۵ | Q | هر حریصی هست محروم ای پسر | * | چون حریصان تک مرَو آهستهتر |
۵۹۵ | N | هر حریصی هست محروم ای پسر | * | چون حریصان تک مرو آهستهتر |
۵۹۶ | Q | اندر آن ره رنجها دیدند و تاب | * | چون عَذابِ مرغِ خاکی در عِذاب |
۵۹۶ | N | اندر آن ره رنجها دیدند و تاب | * | چون عذاب مرغ خاکی در عذاب |
۵۹۷ | Q | سیر گشته از دِه و از روستا | * | وز شَکَرریزِ چنان نااوستا |
۵۹۷ | N | سیر گشته از ده و از روستا | * | وز شکر ریز چنان نااوستا |