block:3016
۵۳۲ | Q | خواجه و بچگان جهازی ساختند | * | بر سُتوران جانبِ دِه تاختند |
۵۳۲ | N | خواجه و بچگان جهازی ساختند | * | بر ستوران جانب ده تاختند |
۵۳۳ | Q | شادمانه سوی صحرا راندند | * | سافِرُوا کَیْ تَغْنَمُوا بر خواندند |
۵۳۳ | N | شادمانه سوی صحرا راندند | * | سافروا کی تغنموا بر خواندند |
۵۳۴ | Q | کز سفرها ماه کَیْخُسْرُو شود | * | بیسفرها ماه کی خُسْرُو شود |
۵۳۴ | N | کز سفرها ماه کیخسرو شود | * | بیسفرها ماه کی خسرو شود |
۵۳۵ | Q | از سفر بَیْدَق شود فرزینِ راد | * | وز سفر یابید یوسف صد مُراد |
۵۳۵ | N | از سفر بیدق شود فرزین راد | * | وز سفر یابید یوسف صد مراد |
۵۳۶ | Q | روز رُوی از آفتابی سوختند | * | شب ز اَخْتر راه میآموختند |
۵۳۶ | N | روز روی از آفتابی سوختند | * | شب ز اختر راه میآموختند |
۵۳۷ | Q | خوب گشته پیشِ ایشان راهِ زشت | * | از نشاطِ دِه شده ره چون بهشت |
۵۳۷ | N | خوب گشته پیش ایشان راه زشت | * | از نشاط ده شده ره چون بهشت |
۵۳۸ | Q | تلخ از شیرین لبان خوش میشود | * | خار از گُلزار دلکش میشود |
۵۳۸ | N | تلخ از شیرین لبان خوش میشود | * | خار از گلزار دل کش میشود |
۵۳۹ | Q | حَنْظَل از معشوق خُرْما میشود | * | خانه از همخانه صحرا میشود |
۵۳۹ | N | حنظل از معشوق خرما میشود | * | خانه از هم خانه صحرا میشود |
۵۴۰ | Q | ای بسا از نازنینان خارْکَش | * | بر امیدِ گُلعذارِ ماهوَش |
۵۴۰ | N | ای بسا از نازنینان خار کش | * | بر امید گلعذار ماهوش |
۵۴۱ | Q | ای بسا حمّال گشته پشتریش | * | از برای دلبرِ مَهرویِ خویش |
۵۴۱ | N | ای بسا حمال گشته پشت ریش | * | از برای دل بر مه روی خویش |
۵۴۲ | Q | کرده آهنگر جمالِ خود سیاه | * | تا که شب آید ببوسد رُویِ ماه |
۵۴۲ | N | کرده آهنگر جمال خود سیاه | * | تا که شب آید ببوسد روی ماه |
۵۴۳ | Q | خواجه تا شب بر دکانی چارمیخ | * | زانکه سَرْوی در دلش کردست بیخ |
۵۴۳ | N | خواجه تا شب بر دکانی چار میخ | * | ز انکه سروی در دلش کردست بیخ |
۵۴۴ | Q | تاجری دریا و خشکی میرود | * | آن بِهمهْرِ خانهشینی میدود |
۵۴۴ | N | تاجری دریا و خشکی میرود | * | آن به مهر خانهشینی میدود |
۵۴۵ | Q | هر کرا با مُرده سودایی بود | * | بر امیدِ زندهسیمایی بود |
۵۴۵ | N | هر که را با مرده سودایی بود | * | بر امید زنده سیمایی بود |
۵۴۶ | Q | آن دُرُوگر رُوی آورده بچوب | * | بر امیدِ خدمتِ مهرویِ خوب |
۵۴۶ | N | آن دروگر روی آورده به چوب | * | بر امید خدمت مه روی خوب |
۵۴۷ | Q | بر امیدِ زندهای کن اجتهاد | * | کو نگردد بعدِ روزی دو جَماد |
۵۴۷ | N | بر امید زندهای کن اجتهاد | * | کاو نگردد بعد روزی دو جماد |
۵۴۸ | Q | مُٔؤنِسی مگْزین خَسی را از خَسی | * | عاریت باشد دَرُو آن مؤنسی |
۵۴۸ | N | مونسی مگزین خسی را از خسی | * | عاریت باشد در او آن مونسی |
۵۴۹ | Q | اُنسِ تو با مادر و بابا کجاست | * | گر بجُز حق مؤنسانت را وفاست |
۵۴۹ | N | انس تو با مادر و بابا کجاست | * | گر بجز حق مونسانت را وفاست |
۵۵۰ | Q | انسِ تو با دایه و لالا چه شد | * | گر کسی شاید بغیرِ حق عَضُد |
۵۵۰ | N | انس تو با دایه و لالا چه شد | * | گر کسی شاید به غیر حق عضد |
۵۵۱ | Q | اُنسِ تو با شیر و با پِستان نماند | * | نفرتِ تو از دبیرستان نماند |
۵۵۱ | N | انس تو با شیر و با پستان نماند | * | نفرت تو از دبیرستان نماند |
۵۵۲ | Q | آن شعاعی بود بر دیوارشان | * | جانب خورشید وا رفت آن نشان |
۵۵۲ | N | آن شعاعی بود بر دیوارشان | * | جانب خورشید وارفت آن نشان |
۵۵۳ | Q | بر هر آن چیزی که افتد آن شعاع | * | تو بر آن هم عاشق آیی ای شجاع |
۵۵۳ | N | بر هر آن چیزی که افتد آن شعاع | * | تو بر آن هم عاشق آیی ای شجاع |
۵۵۴ | Q | عشق تو بر هرچه آن موجود بود | * | آن ز وَصُفِ حقّ زَرّاندود بود |
۵۵۴ | N | عشق تو بر هر چه آن موجود بود | * | آن ز وصف حق زر اندود بود |
۵۵۵ | Q | چون زَری با اصل رفت و مس بماند | * | طبع سیر آمد طلاقِ او براند |
۵۵۵ | N | چون زری با اصل رفت و مس بماند | * | طبع سیر آمد طلاق او براند |
۵۵۶ | Q | از زراندودِ صفاتش پا بکَش | * | از جهالت قَلْب را کم گوی خوش |
۵۵۶ | N | از زر اندود صفاتش پا بکش | * | از جهالت قلب را کم گوی خوش |
۵۵۷ | Q | کان خوشی در قلبها عارّیتیست | * | زیرِ زینت مایهٔ بیزینتیست |
۵۵۷ | N | کان خوشی در قلبها عاریتی است | * | زیر زینت مایهی بیزینتی است |
۵۵۸ | Q | زر ز رُویِ قلب در کان میرود | * | سوی آن کان رِو تو هم کان میرود |
۵۵۸ | N | زر ز روی قلب در کان میرود | * | سوی آن کان رو تو هم کان میرود |
۵۵۹ | Q | نور از دیوار تا خور میرود | * | تو بدان خور رَو که در خور میرود |
۵۵۹ | N | نور از دیوار تا خور میرود | * | تو بدان خور رو که در خور میرود |
۵۶۰ | Q | زین سِپَس بِسْتان تو آب از آسمان | * | چون ندیدی تو وفا در ناوْدان |
۵۶۰ | N | زین سپس بستان تو آب از آسمان | * | چون ندیدی تو وفا در ناودان |
۵۶۱ | Q | مَعْدِنِ دُنْبه نباشد دامِ گرگ | * | کَی شناسد معدن آن گرگِ سُتُرگ |
۵۶۱ | N | معدن دنبه نباشد دام گرگ | * | کی شناسد معدن آن گرگ سترگ |
۵۶۲ | Q | زر گمان بردند بسته در گِرِه | * | میشتابیدند مغروران بدِه |
۵۶۲ | N | زر گمان بردند بسته در گره | * | میشتابیدند مغروران به ده |
۵۶۳ | Q | همچنین خندان و رقصان میشدند | * | سوی آن دولاب چرخی میزدند |
۵۶۳ | N | همچنین خندان و رقصان میشدند | * | سوی آن دولاب چرخی میزدند |
۵۶۴ | Q | چون همیدیدند مرغی میپرید | * | جانبِ دِه صبر جامه میدرید |
۵۶۴ | N | چون همیدیدند مرغی میپرید | * | جانب ده صبر جامه میدرید |
۵۶۵ | Q | هر که میآمد ز دِه از سوی او | * | بوسه میدادند خوش بر رویِ او |
۵۶۵ | N | هر که میآمد ز ده از سوی او | * | بوسه میدادند خوش بر روی او |
۵۶۶ | Q | کو تو رویِ یارِ ما را دیدهای | * | پس تو جان را جان و ما را دیدهای |
۵۶۶ | N | که تو روی یار ما را دیدهای | * | پس تو جان را جان و ما را دیدهای |