block:3014
۴۷۴ | Q | قصهٔ اصحابِ ضَرْوان خواندهای | * | پس چرا در حیلهجویی ماندهای |
۴۷۴ | N | قصهی اصحاب ضروان خواندهای | * | پس چرا در حیله جویی ماندهای |
۴۷۵ | Q | حیله میکردند کژدم نیشِ چند | * | که بُرند از روزی درویشِ چند |
۴۷۵ | N | حیله میکردند کژدم نیش چند | * | که برند از روزی درویش چند |
۴۷۶ | Q | شب همه شب میسگالیدند مکر | * | رُوی در رُو کرده چندین عَمْرو و بَکرْ |
۴۷۶ | N | شب همه شب میسگالیدند مکر | * | روی در رو کرده چندین عمرو و بکر |
۴۷۷ | Q | خُفْیه میگفتند سِرها آن بدان | * | تا نباید که خدا در یابد آن |
۴۷۷ | N | خفیه میگفتند سرها آن بدان | * | تا نباید که خدا در یابد آن |
۴۷۸ | Q | با گِل انداینده اِسْگالیده گِل | * | دستْ کاری میکند پنهان ز دِل |
۴۷۸ | N | با گل انداینده اسگالیده گل | * | دست کاری میکند پنهان ز دل |
۴۷۹ | Q | گفت أَلا یَعْلَمْ هَواکَ مَنْ خََلق | * | إِنَّ فی نَجْواکَ صِدْقًا أَمْ مَلَق |
۴۷۹ | N | گفت أ لا یعلم هواک من خلق | * | إن فی نجواک صدقا أم ملق |
۴۸۰ | Q | کَیْفَ یَغْفُلْ عَنْ ظَعینٍ قَدْ غَدا | * | مَنْ یُعایِنْ أَیْنَ مَثْواهُ غدَا |
۴۸۰ | N | کیف یغفل عن ظعین قد غدا | * | من یعاین این مثواه غدا |
۴۸۱ | Q | أَیْنَما قَدْ هَبَطا أَوْ صَعِدَا | * | قَدْ تَوَلَّاهُ وَ أَحْصَی عَدَدَا |
۴۸۱ | N | أینما قد هبطا أو صعدا | * | قد تولاه و احصی عددا |
۴۸۲ | Q | گوش را اکنون ز غفلت پاک کن | * | استماعِ هجرِ آن غمناک کن |
۴۸۲ | N | گوش را اکنون ز غفلت پاک کن | * | استماع هجر آن غمناک کن |
۴۸۳ | Q | آن زکاتی دان که غمگین را دهی | * | گوش را چون پیشِ دَسْتانش نهی |
۴۸۳ | N | آن زکاتی دان که غمگین را دهی | * | گوش را چون پیش دستانش نهی |
۴۸۴ | Q | بشْنوی غمهای رنجورانِ دل | * | فاقهٔ جانِ شریف از آب و گِل |
۴۸۴ | N | بشنوی غمهای رنجوران دل | * | فاقهی جان شریف از آب و گل |
۴۸۵ | Q | خانهٔ پُر دود دارد پُر فَنی | * | مر وَرا بگْشا ز اِصغا رَوزنی |
۴۸۵ | N | خانهی پر دود دارد پر فنی | * | مر و را بگشا ز اصغا روزنی |
۴۸۶ | Q | گوشِ تو او را چو راهِ دَم شود | * | دودِ تلخ از خانهٔ او کم شود |
۴۸۶ | N | گوش تو او را چو راه دم شود | * | دود تلخ از خانهی او کم شود |
۴۸۷ | Q | غمگساری کن تو با ما ای رَوی | * | گر بسوی ربِّ أَعْلَی میروی |
۴۸۷ | N | غم گساری کن تو با ما ای روی | * | گر به سوی رب اعلی میروی |
۴۸۸ | Q | این ترددّ حبس و زندانی بود | * | که بنگْذارد که جان سویی رود |
۴۸۸ | N | این تردد حبس و زندانی بود | * | که بنگذارد که جان سویی رود |
۴۸۹ | Q | این بدین سو آن بدان سو میکَشَد | * | هر یکی گویا منم راه رَشَد |
۴۸۹ | N | این بدین سو آن بدان سو میکشد | * | هر یکی گویا منم راه رشد |
۴۹۰ | Q | این تردُّد عَقْبهٔ راهِ حقست | * | ای خُنُک آن را که پایش مُطْلَقست |
۴۹۰ | N | این تردد عقبهی راه حق است | * | ای خنک آن را که پایش مطلق است |
۴۹۱ | Q | بیتردُّد میرود در راهِ راست | * | ره نمیدانی بجُو گامش کجاست |
۴۹۱ | N | بیتردد میرود در راه راست | * | ره نمیدانی بجو گامش کجاست |
۴۹۲ | Q | گامِ آهو را بگیر و رَو مُعاف | * | تا رسی از گامِ آهو تا بناف |
۴۹۲ | N | گام آهو را بگیر و رو معاف | * | تا رسی از گام آهو تا به ناف |
۴۹۳ | Q | زین رَوِش بر اوجِ اَنْوَر میروی | * | ای برادر گر بر آذَر میروی |
۴۹۳ | N | زین روش بر اوج انور میروی | * | ای برادر گر بر آذر میروی |
۴۹۴ | Q | نه ز دریا ترس و نه از موج و کف | * | چون شنیدی تو خطابِ لا تَخَفْ |
۴۹۴ | N | نی ز دریا ترس و نی از موج و کف | * | چون شنیدی تو خطاب لا تَخَفْ |
۴۹۵ | Q | لا تَخَفْ دان چونکه خوفت داد حق | * | نان فرستد چون فرستادت طبق |
۴۹۵ | N | لا تَخَفْ دان چون که خوفت داد حق | * | نان فرستد چون فرستادت طبق |
۴۹۶ | Q | خوف آن کس راست کو را خَوْف نیست | * | غصهٔ آن کس را کش اینجا طوف نیست |
۴۹۶ | N | خوف آن کس راست کاو را خوف نیست | * | غصهی آن کس را کش اینجا طوف نیست |