block:1074
۱۳۹۰ | Q | تا عُمَر آمد ز قَیْصَر یک رسول | * | در مدینه از بیابانِ نُغُول |
۱۳۹۰ | N | تا عمر آمد ز قیصر یک رسول | * | در مدینه از بیابان نغول |
۱۳۹۱ | Q | گفت کو قصرِ خلیفه ای حشَم | * | تا من اسب و رخت را آنجا کَشَم |
۱۳۹۱ | N | گفت کو قصر خلیفه ای حشم | * | تا من اسب و رخت را آن جا کشم |
۱۳۹۲ | Q | قوم گفتندش که او را قصر نیست | * | مر عمر را قصرِ جانِ روشنیست |
۱۳۹۲ | N | قوم گفتندش که او را قصر نیست | * | مر عمر را قصر، جان روشنی است |
۱۳۹۳ | Q | گر چه از میری ورا آوازهایست | * | همچو درویشان مر او را کازهایست |
۱۳۹۳ | N | گر چه از میری و را آوازهی ایست | * | همچو درویشان مر او را کازهای است |
۱۳۹۴ | Q | ای برادر چون ببینی قَصرِ او | * | چونك در چشمِ دلت رُستست مو |
۱۳۹۴ | N | ای برادر چون ببینی قصر او | * | چون که در چشم دلت رسته ست مو |
۱۳۹۵ | Q | چشمِ دل از مو و عِلَّت پاک آر | * | وانگه آن دیدارِ قصرش چشم دار |
۱۳۹۵ | N | چشم دل از مو و علت پاک آر | * | و آن گهان دیدار قصرش چشم دار |
۱۳۹۶ | Q | هرک را هَست از هَوَسها جانِ پاک | * | زود بیند حضرت و ایوانِ پاک |
۱۳۹۶ | N | هر که را هست از هوسها جان پاک | * | زود بیند حضرت و ایوان پاک |
۱۳۹۷ | Q | چون محّمد پاک شد زین نار و دود | * | هر کجا رُو کرد وَجْهُ الله بود |
۱۳۹۷ | N | چون محمد پاک شد زین نار و دود | * | هر کجا رو کرد وجه اللَّه بود |
۱۳۹۸ | Q | چون رفیقی وسوسهٔ بَدخواه را | * | کَی بدانی ثُمَّ وَجْهُ ٱلله را |
۱۳۹۸ | N | چون رفیقی وسوسهی بد خواه را | * | کی بدانی ثم وجه اللَّه را |
۱۳۹۹ | Q | هر کرا باشد ز سینه فَتْحِ باب | * | او ز هَر شهری ببیند آفتاب |
۱۳۹۹ | N | هر که را باشد ز سینه فتح باب | * | او ز هر شهری ببیند آفتاب |
۱۴۰۰ | Q | حق پدیدست از میانِ دیگران | * | همچو ماه اندر میانِ اختران |
۱۴۰۰ | N | حق پدید است از میان دیگران | * | همچو ماه اندر میان اختران |
۱۴۰۱ | Q | دو سرِ انگشت بر دو چشم نِه | * | هیچ بینی از جهان انصاف دِه |
۱۴۰۱ | N | دو سر انگشت بر دو چشم نه | * | هیچ بینی از جهان انصاف ده |
۱۴۰۲ | Q | گر نبینی این جهان معدوم نیست | * | عیب جز ز انگشتِ نَفْسِ شوم نیست |
۱۴۰۲ | N | گر نبینی این جهان معدوم نیست | * | عیب جز ز انگشت نفس شوم نیست |
۱۴۰۳ | Q | تو ز چشم انگشت را بردار هین | * | وانگهانی هر چه میخواهی ببین |
۱۴۰۳ | N | تو ز چشم انگشت را بردار هین | * | و آن گهانی هر چه میخواهی ببین |
۱۴۰۴ | Q | نوح را گفتند اُمَّت کو ثواب | * | گفت او زان سوی وَ ٱسْتَغْشَوا ثیاب |
۱۴۰۴ | N | نوح را گفتند امت کو ثواب | * | گفت او ز آن سوی و استغشوا ثیاب |
۱۴۰۵ | Q | رُو و سَر در جامهها پیچیدهاید | * | لاجرم با دیده و نادیدهاید |
۱۴۰۵ | N | رو و سر در جامهها پیچیدهاید | * | لا جرم با دیده و نادیدهاید |
۱۴۰۶ | Q | آدمی دیدست و باقی پوستست | * | دید آنست آن که دیدِ دوستست |
۱۴۰۶ | N | آدمی دید است و باقی پوست است | * | دید آن است آن که دید دوست است |
۱۴۰۷ | Q | چونك دیدِ دوست نبْود کُور بِه | * | دوست کو باقی نباشد دُور بِه |
۱۴۰۷ | N | چون که دید دوست نبود کور به | * | دوست کاو باقی نباشد دور به |
۱۴۰۸ | Q | چون رسولِ روم این الفاظِ تَر | * | در سماع آورد شد مشتاقتر |
۱۴۰۸ | N | چون رسول روم این الفاظ تر | * | در سماع آورد شد مشتاقتر |
۱۴۰۹ | Q | دیده را بر جُستنِ عُمَّر گماشت | * | رخت را و اسب را ضایع گذاشت |
۱۴۰۹ | N | دیده را بر جستن عمر گماشت | * | رخت را و اسب را ضایع گذاشت |
۱۴۱۰ | Q | هر طرف اندر پیِ آن مردِ کار | * | میشدی پُرسانِ او دیوانهوار |
۱۴۱۰ | N | هر طرف اندر پی آن مرد کار | * | میشدی پرسان او دیوانهوار |
۱۴۱۱ | Q | کین چنین مردی بود اندر جهان | * | وز جهان مانندِ جان باشد نهان |
۱۴۱۱ | N | کاین چنین مردی بود اندر جهان | * | وز جهان مانند جان باشد نهان |
۱۴۱۲ | Q | جُست او را تاش چون بنده بود | * | لاجرم جوینده یابنده بود |
۱۴۱۲ | N | جست او را تاش چون بنده بود | * | لا جرم جوینده یابنده بود |
۱۴۱۳ | Q | دید اعرابی زنی او را دَخیل | * | گفت عُمَّر نک بزیرِ آن نَخیل |
۱۴۱۳ | N | دید اعرابی زنی او را دخیل | * | گفت عمر نک به زیر آن نخیل |
۱۴۱۴ | Q | زیر خرمابُن ز خلقان او جُدا | * | زیرِ سایه خفته بین سایهٔ خدا |
۱۴۱۴ | N | زیر خرما بن ز خلقان او جدا | * | زیر سایه خفته بین سایهی خدا |