block:1073
۱۳۷۳ | Q | ای شهان کُشتیم ما خصمِ برون | * | ماند خصمی زو بَتَر در اندرون |
۱۳۷۳ | N | ای شهان کشتیم ما خصم برون | * | ماند خصمی زو بتر در اندرون |
۱۳۷۴ | Q | کُشتنِ این کار عقل و هوش نیست | * | شیرِ باطن سخرهٔ خرگوش نیست |
۱۳۷۴ | N | کشتن این کار عقل و هوش نیست | * | شیر باطن سخرهی خرگوش نیست |
۱۳۷۵ | Q | دوزخست این نَفْس و دوزخ اژدهاست | * | کو بدریاها نگردد کم و کاست |
۱۳۷۵ | N | دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست | * | کاو به دریاها نگردد کم و کاست |
۱۳۷۶ | Q | هفت دریا را در آشامد هنوز | * | کم نگردد سوزشِ آن خلقسوز |
۱۳۷۶ | N | هفت دریا را در آشامد هنوز | * | کم نگردد سوزش آن خلق سوز |
۱۳۷۷ | Q | سنگها و کافرانِ سنگدل | * | اندر آیند اندرو زار و خَجِل |
۱۳۷۷ | N | سنگها و کافران سنگ دل | * | اندر آیند اندر او زار و خجل |
۱۳۷۸ | Q | هم نگردد ساکن از چندین غذا | * | تا ز حقّ آید مرو را این ندا |
۱۳۷۸ | N | هم نگردد ساکن از چندین غذا | * | تا ز حق آید مر او را این ندا |
۱۳۷۹ | Q | سِیر گشتی سیر گوید نی هنوز | * | اینْت آتش اینْت تابِش اینْت سوز |
۱۳۷۹ | N | سیر گشتی سیر گوید نی هنوز | * | اینت آتش اینت تابش اینت سوز |
۱۳۸۰ | Q | عالمَی را لقمه کرد و در کشید | * | معدهاش نعره زنان هَلْ مِنْ مَزِیدٍ |
۱۳۸۰ | N | عالمی را لقمه کرد و در کشید | * | معدهاش نعره زنان هَلْ مِنْ مَزِیدٍ |
۱۳۸۱ | Q | حق قَدَم بر وَیْ نهد از لامکان | * | آنگه او ساکن شود از کُنْ فکان |
۱۳۸۱ | N | حق قدم بر وی نهد از لا مکان | * | آن گه او ساکن شود از کن فکان |
۱۳۸۲ | Q | چونك جُزوِ دوزخست این نَفسِ ما | * | طبعِ کُل دارد همیشه جُزوها |
۱۳۸۲ | N | چون که جزو دوزخ است این نفس ما | * | طبع کل دارد همیشه جزوها |
۱۳۸۳ | Q | این قدم حق را بود کو را کُشَد | * | غیرِ حق خود کِی کمانِ او کَشَد |
۱۳۸۳ | N | این قدم حق را بود کاو را کشد | * | غیر حق خود کی کمان او کشد |
۱۳۸۴ | Q | در کمان ننَهند اِلّا تیرِ راست | * | این کمان را باژگون کژ تیرهاست |
۱۳۸۴ | N | در کمان ننهند الا تیر راست | * | این کمان را باژگون کژ تیرهاست |
۱۳۸۵ | Q | راست شو چون تیر و وا رَه از کمان | * | کز کمان هر راست بجْهد بیگمان |
۱۳۸۵ | N | راست شو چون تیر و واره از کمان | * | کز کمان هر راست بجهد بیگمان |
۱۳۸۶ | Q | چونك واگشتم ز پیکارِ بُرون | * | روی آوردم بپیکارِ درون |
۱۳۸۶ | N | چون که واگشتم ز پیکار برون | * | روی آوردم به پیکار درون |
۱۳۸۷ | Q | قد رَجَعْنا من جِهَاد الأَصْغَریم | * | با نبی اندر جهادِ اکبریم |
۱۳۸۷ | N | قد رجعنا من جهاد الاصغریم | * | با نبی اندر جهاد اکبریم |
۱۳۸۸ | Q | قوّت از حق خواهم و توفیق و لاف | * | تا بسوزن بر کَنم این کوهِ قاف |
۱۳۸۸ | N | قوت از حق خواهم و توفیق و لاف | * | تا به سوزن بر کنم این کوه قاف |
۱۳۸۹ | Q | سهل شیری دان که صَفها بْشکند | * | شیر آنست آن که خود را بشْکند |
۱۳۸۹ | N | سهل شیری دان که صفها بشکند | * | شیر آن است آن که خود را بشکند |