vol.1

Qūniyah Nicholson both

block:1073

تفسیر رَجَعنا مِن جِماد دِ ٱلأَمغَرِ إِلَی جِمادِ ٱلأَکبَرِ
۱۳۷۳Qای شهان کُشتیم ما خصمِ برون * ماند خصمی زو بَتَر در اندرون
۱۳۷۳Nای شهان کشتیم ما خصم برون * ماند خصمی زو بتر در اندرون
۱۳۷۴Qکُشتنِ این کار عقل و هوش نیست * شیرِ باطن سخرهٔ خرگوش نیست
۱۳۷۴Nکشتن این کار عقل و هوش نیست * شیر باطن سخره‌ی خرگوش نیست
۱۳۷۵Qدوزخست این نَفْس و دوزخ اژدهاست * کو بدریاها نگردد کم و کاست
۱۳۷۵Nدوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست * کاو به دریاها نگردد کم و کاست
۱۳۷۶Qهفت دریا را در آشامد هنوز * کم نگردد سوزشِ آن خلق‌سوز
۱۳۷۶Nهفت دریا را در آشامد هنوز * کم نگردد سوزش آن خلق سوز
۱۳۷۷Qسنگها و کافرانِ سنگدل * اندر آیند اندرو زار و خَجِل
۱۳۷۷Nسنگها و کافران سنگ دل * اندر آیند اندر او زار و خجل
۱۳۷۸Qهم نگردد ساکن از چندین غذا * تا ز حقّ آید مرو را این ندا
۱۳۷۸Nهم نگردد ساکن از چندین غذا * تا ز حق آید مر او را این ندا
۱۳۷۹Qسِیر گشتی سیر گوید نی هنوز * اینْت آتش اینْت تابِش اینْت سوز
۱۳۷۹Nسیر گشتی سیر گوید نی هنوز * اینت آتش اینت تابش اینت سوز
۱۳۸۰Qعالمَی را لقمه کرد و در کشید * معده‌اش نعره زنان‌ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ
۱۳۸۰Nعالمی را لقمه کرد و در کشید * معده‌اش نعره زنان‌ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ
۱۳۸۱Qحق قَدَم بر وَیْ نهد از لامکان * آنگه او ساکن شود از کُنْ فکان
۱۳۸۱Nحق قدم بر وی نهد از لا مکان * آن گه او ساکن شود از کن فکان
۱۳۸۲Qچونك جُزوِ دوزخست این نَفسِ ما * طبعِ کُل دارد همیشه جُزوها
۱۳۸۲Nچون که جزو دوزخ است این نفس ما * طبع کل دارد همیشه جزوها
۱۳۸۳Qاین قدم حق را بود کو را کُشَد * غیرِ حق خود کِی کمانِ او کَشَد
۱۳۸۳Nاین قدم حق را بود کاو را کشد * غیر حق خود کی کمان او کشد
۱۳۸۴Qدر کمان ننَهند اِلّا تیرِ راست * این کمان را باژگون کژ تیرهاست
۱۳۸۴Nدر کمان ننهند الا تیر راست * این کمان را باژگون کژ تیرهاست
۱۳۸۵Qراست شو چون تیر و وا رَه از کمان * کز کمان هر راست بجْهد بی‌گمان
۱۳۸۵Nراست شو چون تیر و واره از کمان * کز کمان هر راست بجهد بی‌گمان
۱۳۸۶Qچونك واگشتم ز پیکارِ بُرون * روی آوردم بپیکارِ درون
۱۳۸۶Nچون که واگشتم ز پیکار برون * روی آوردم به پیکار درون
۱۳۸۷Qقد رَجَعْنا من جِهَاد الأَصْغَریم * با نبی اندر جهادِ اکبریم
۱۳۸۷Nقد رجعنا من جهاد الاصغریم * با نبی اندر جهاد اکبریم
۱۳۸۸Qقوّت از حق خواهم و توفیق و لاف * تا بسوزن بر کَنم این کوهِ قاف
۱۳۸۸Nقوت از حق خواهم و توفیق و لاف * تا به سوزن بر کنم این کوه قاف
۱۳۸۹Qسهل شیری دان که صَفها بْشکند * شیر آنست آن که خود را بشْکند
۱۳۸۹Nسهل شیری دان که صفها بشکند * شیر آن است آن که خود را بشکند