block:6001
۱ | N | ای حیات دل حسام الدین بسی | * | میل میجوشد به قسم سادسی |
۲ | N | گشت از جذب چو تو علامهای | * | در جهان گردان حسامی نامهای |
۳ | N | پیش کش میآرمت ای معنوی | * | قسم سادس در تمام مثنوی |
۴ | N | شش جهت را نور ده زین شش صحف | * | کی یطوف حوله من لم یطف |
۵ | N | عشق را با پنج و با شش کار نیست | * | مقصد او جز که جذب یار نیست |
۶ | N | بو که فیما بعد دستوری رسد | * | رازهای گفتنی گفته شود |
۷ | N | با بیانی که بود نزدیکتر | * | زین کنایات دقیق مستتر |
۸ | N | راز جز با راز دان انباز نیست | * | راز اندر گوش منکر راز نیست |
۹ | N | لیک دعوت وارد است از کردگار | * | با قبول و ناقبول او را چه کار |
۱۰ | N | نوح نه صد سال دعوت مینمود | * | دمبهدم انکار قومش میفزود |
۱۱ | N | هیچ از گفتن عنان واپس کشید | * | هیچ اندر غار خاموشی خزید |
۱۲ | N | گفت از بانگ و علالای سگان | * | هیچ واگردد ز راهی کاروان |
۱۳ | N | یا شب مهتاب از غوغای سگ | * | سست گردد بدر را در سیر تگ |
۱۴ | N | مه فشاند نور و سگ عوعو کند | * | هر کسی بر خلقت خود میتند |
۱۵ | N | هر کسی را خدمتی داده قضا | * | در خور آن گوهرش در ابتلا |
۱۶ | N | چون که نگذارد سگ آن نعرهی سقم | * | من مهم سیران خود را چون هلم |
۱۷ | N | چون که سرکه سرکگی افزون کند | * | پس شکر را واجب افزونی بود |
۱۸ | N | قهر سرکه لطف همچون انگبین | * | کاین دو باشد رکن هر اسکنجبین |
۱۹ | N | انگبین گر پای کم آرد ز خل | * | آید آن سرکنجبین اندر خلل |
۲۰ | N | قوم بر وی سرکهها میریختند | * | نوح را دریا فزون میریخت قند |
۲۱ | N | قند او را بد مدد از بحر جود | * | پس ز سرکهی اهل عالم میفزود |
۲۲ | N | واحد کالالف که بود آن ولی | * | بلکه صد قرن است آن عبد العلی |
۲۳ | N | خم که از دریا در او راهی شود | * | پیش او جیحونها زانو زند |
۲۴ | N | خاصه این دریا که دریاها همه | * | چون شنیدند این مثال و دمدمه |
۲۵ | N | شد دهانشان تلخ از این شرم و خجل | * | که قرین شد نام اعظم با اقل |
۲۶ | N | در قران این جهان با آن جهان | * | این جهان از شرم میگردد جهان |
۲۷ | N | این عبارت تنگ و قاصر رتبت است | * | ور نه خس را با اخص چه نسبت است |
۲۸ | N | زاغ در رز نعرهی زاغان زند | * | بلبل از آواز خوش کی کم کند |
۲۹ | N | پس خریدار است هر یک را جدا | * | اندر این بازار یَفْعَلُ ما یَشاءُ |
۳۰ | N | نقل خارستان غذای آتش است | * | بوی گل قوت دماغ سر خوش است |
۳۱ | N | گر پلیدی پیش ما رسوا بود | * | خوک و سگ را شکر و حلوا بود |
۳۲ | N | گر پلیدان این پلیدیها کنند | * | آبها بر پاک کردن میتنند |
۳۳ | N | گر چه ماران زهر افشان میکنند | * | ور چه تلخانمان پریشان میکنند |
۳۴ | N | نحلها بر کوه و کندو و شجر | * | مینهند از شهد انبار شکر |
۳۵ | N | زهرها هر چند زهری میکنند | * | زود تریاقاتشان بر میکنند |
۳۶ | N | این جهان جنگ است کل چون بنگری | * | ذره با ذره چو دین با کافری |
۳۷ | N | آن یکی ذره همیپرد به چپ | * | و آن دگر سوی یمین اندر طلب |
۳۸ | N | ذرهای بالا و آن دیگر نگون | * | جنگ فعلیشان ببین اندر رکون |
۳۹ | N | جنگ فعلی هست از جنگ نهان | * | زین تخالف آن تخالف را بدان |
۴۰ | N | ذرهای کان محو شد در آفتاب | * | جنگ او بیرون شد از وصف و حساب |
۴۱ | N | چون ز ذره محو شد نفس و نفس | * | جنگش اکنون جنگ خورشید است و بس |
۴۲ | N | رفت از وی جنبش طبع و سکون | * | از چه از إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ |
۴۳ | N | ما به بحر تو ز خود راجع شدیم | * | و ز رضاع اصل مسترضع شدیم |
۴۴ | N | در فروع راه ای مانده ز غول | * | لاف کم زن از اصول ای بیاصول |
۴۵ | N | جنگ ما و صلح ما در نور عین | * | نیست از ما هست بین اصبعین |
۴۶ | N | جنگ طبعی جنگ فعلی جنگ قول | * | در میان جزوها حربی است هول |
۴۷ | N | این جهان زین جنگ قایم میبود | * | در عناصر درنگر تا حل شود |
۴۸ | N | چار عنصر چار استون قوی است | * | که بدیشان سقف دنیا مستوی است |
۴۹ | N | هر ستونی اشکنندهی آن دگر | * | استن آب اشکنندهی آن شرر |
۵۰ | N | پس بنای خلق بر اضداد بود | * | لاجرم ما جنگییم از ضر و سود |
۵۱ | N | هست احوالم خلاف همدگر | * | هر یکی با هم مخالف در اثر |
۵۲ | N | چون که هر دم راه خود را میزنم | * | با دگر کس سازگاری چون کنم |
۵۳ | N | موج لشکرهای احوالم ببین | * | هر یکی با دیگری در جنگ و کین |
۵۴ | N | مینگر در خود چنین جنگ گران | * | پس چه مشغولی به جنگ دیگران |
۵۵ | N | یا مگر زین جنگ حقت واخرد | * | در جهان صلح یک رنگت برد |
۵۶ | N | آن جهان جز باقی و آباد نیست | * | ز انکه آن ترکیب از اضداد نیست |
۵۷ | N | این تفانی از ضد آید ضد را | * | چون نباشد ضد نباشد جز بقا |
۵۸ | N | نفی ضد کرد از بهشت آن بینظیر | * | که نباشد شمس و ضدش زمهریر |
۵۹ | N | هست بیرنگی اصول رنگها | * | صلحها باشد اصول جنگها |
۶۰ | N | آن جهان است اصل این پر غم وثاق | * | وصل باشد اهل هر هجر و فراق |
۶۱ | N | این مخالف از چهایم ای خواجه ما | * | و از چه زاید وحدت این اعداد را |
۶۲ | N | ز انکه ما فرعیم و چار اضداد اصل | * | خوی خود در فرع کرد ایجاد اصل |
۶۳ | N | گوهر جان چون ورای فصلهاست | * | خوی او این نیست خوی کبریاست |
۶۴ | N | جنگها بین کان اصول صلحهاست | * | چون نبی که جنگ او بهر خداست |
۶۵ | N | غالب است و چیر در هر دو جهان | * | شرح این غالب نگنجد در دهان |
۶۶ | N | آب جیحون را اگر نتوان کشید | * | هم ز قدر تشنگی نتوان برید |
۶۷ | N | گر شدی عطشان بحر معنوی | * | فرجهای کن در جزیرهی مثنوی |
۶۸ | N | فرجه کن چندان که اندر هر نفس | * | مثنوی را معنوی بینی و بس |
۶۹ | N | باد که را ز آب جو چون واکند | * | آب یک رنگی خود پیدا کند |
۷۰ | N | شاخههای تازهی مرجان ببین | * | میوههای رسته ز آب جان ببین |
۷۱ | N | چون ز حرف و صوت و دم یکتا شود | * | آن همه بگذارد و دریا شود |
۷۲ | N | حرف گو و حرف نوش و حرفها | * | هر سه جان گردند اندر انتها |
۷۳ | N | نان دهنده و نان ستان و نان پاک | * | ساده گردند از صور گردند خاک |
۷۴ | N | لیک معنیشان بود در سه مقام | * | در مراتب هم ممیز هم مدام |
۷۵ | N | خاک شد صورت ولی معنی نشد | * | هر که گوید شد تو گویش نی نشد |
۷۶ | N | در جهان روح هر سه منتظر | * | گه ز صورت هارب و گه مستقر |
۷۷ | N | امر آید در صور رو در رود | * | باز هم ز امرش مجرد میشود |
۷۸ | N | پس له الخلق و له الامرش بدان | * | خلق صورت امر جان راکب بر آن |
۷۹ | N | راکب و مرکوب در فرمان شاه | * | جسم بر درگاه و جان در بارگاه |
۸۰ | N | چون که خواهد کآب آید در سبو | * | شاه گوید جیش جان را که ارکبوا |
۸۱ | N | باز جانها را چو خواهد در علو | * | بانگ آید از نقیبان که انزلوا |
۸۲ | N | بعد از این باریک خواهد شد سخن | * | کم کن آتش هیزمش افزون مکن |
۸۳ | N | تا نجوشد دیگهای خرد زود | * | دیگ ادراکات خرد است و فرود |
۸۴ | N | پاک سبحانی که سیبستان کند | * | در غمام حرفشان پنهان کند |
۸۵ | N | زین غمام پانگ و حرف و گفتوگوی | * | پردهای کز سیب ناید غیر بوی |
۸۶ | N | باری افزون کش تو این بو را به هوش | * | تا سوی اصلت برد بگرفته گوش |
۸۷ | N | بو نگه دار و بپرهیز از زکام | * | تن بپوش از باد و بود سرد عام |
۸۸ | N | تا نینداید مشامت را ز اثر | * | ای هواشان از زمستان سردتر |
۸۹ | N | چون جمادند و فسرده و تن شگرف | * | میجهد انفاسشان از تل برف |
۹۰ | N | چون زمین زین برف در پوشد کفن | * | تیغ خورشید حسام الدین بزن |
۹۱ | N | هین بر آر از شرق سیف الله را | * | گرم کن ز آن شرق این درگاه را |
۹۲ | N | برف را خنجر زند آن آفتاب | * | سیلها ریزد ز کهها بر تراب |
۹۳ | N | ز انکه لا شرقی و لا غربی است او | * | با منجم روز و شب حربی است او |
۹۴ | N | که چرا جز من نجوم بیهدی | * | قبله کردی از لئیمی و عمی |
۹۵ | N | ناخوشت آید مقال آن امین | * | در نبی که لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ |
۹۶ | N | از قزح در پیش مه بستی کمر | * | ز آن همیرنجی ز وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ |
۹۷ | N | منکری این را که شمس کورت | * | شمس پیش تست اعلی مرتبت |
۹۸ | N | از ستاره دیده تصریف هوا | * | ناخوشت آید إذا النجم هوی |
۹۹ | N | خود موثرتر نباشد مه ز نان | * | ای بسا نان که ببرد عرق جان |
۱۰۰ | N | خود موثرتر نباشد زهره ز آب | * | ای بسا آبا که کرد او تن خراب |
۱۰۱ | N | مهر آن در جان تست و پند دوست | * | میزند بر گوش تو بیرون پوست |
۱۰۲ | N | پند ما در تو نگیرد ای کلان | * | پند تو در ما نگیرد هم بدان |
۱۰۳ | N | جز مگر مفتاح خاص آید ز دوست | * | که مقالید السماوات آن اوست |
۱۰۴ | N | این سخن همچون ستارهست و قمر | * | لیک بیفرمان حق ندهد اثر |
۱۰۵ | N | این ستارهی بیجهت تاثیر او | * | میزند بر گوشهای وحی جو |
۱۰۶ | N | که بیایید از جهت تا بیجهات | * | تا ندراند شما را گرگ مات |
۱۰۷ | N | آن چنان که لمعهی در پاش اوست | * | شمس دنیا در صفت خفاش اوست |
۱۰۸ | N | هفت چرخ ازرقی در رق اوست | * | پیک ماه اندر تب و در دق اوست |
۱۰۹ | N | زهره چنگ مسئله در وی زده | * | مشتری با نقد جان پیش آمده |
۱۱۰ | N | در هوای دستبوس او زحل | * | لیک خود را مینبیند آن محل |
۱۱۱ | N | دست و پا مریخ چندین خست از او | * | و آن عطارد صد قلم بشکست از او |
۱۱۲ | N | با منجم این همه انجم به جنگ | * | کای رها کرده تو جان بگزیده رنگ |
۱۱۳ | N | جان وی است و ما همه رنگ و رقوم | * | کوکب هر فکر او جان نجوم |
۱۱۴ | N | فکر کو آن جا همه نور است پاک | * | بهر تست این لفظ فکر ای فکرناک |
۱۱۵ | N | هر ستاره خانه دارد بر علا | * | هیچ خانه درنگنجد نجم ما |
۱۱۶ | N | جای سوز اندر مکان کی در رود | * | نور نامحدود را حد کی بود |
۱۱۷ | N | لیک تمثیلی و تصویری کنند | * | تا که دریابد ضعیفی عشقمند |
۱۱۸ | N | مثل نبود لیک باشد آن مثیل | * | تا کند عقل محمد را گسیل |
۱۱۹ | N | عقل سر تیز است لیکن پای سست | * | ز انکه دل ویران شدهست و تن درست |
۱۲۰ | N | عقلشان در نقل دنیا پیچ پیچ | * | فکرشان در ترک شهوت هیچ هیچ |
۱۲۱ | N | صدرشان در وقت دعوی همچو شرق | * | صبرشان در وقت تقوی همچو برق |
۱۲۲ | N | عالمی اندر هنرها خود نما | * | همچو عالم بیوفا وقت وفا |
۱۲۳ | N | وقت خود بینی نگنجد در جهان | * | در گلو و معده گم گشته چو نان |
۱۲۴ | N | این همه اوصافشان نیکو شود | * | بد نماند چون که نیکو جو شود |
۱۲۵ | N | گر منی گنده بود همچون منی | * | چون به جان پیوست یابد روشنی |
۱۲۶ | N | هر جمادی که کند رو در نبات | * | از درخت بخت او روید حیات |
۱۲۷ | N | هر نباتی کان به جان رو آورد | * | خضروار از چشمهی حیوان خورد |
۱۲۸ | N | باز جان چون رو سوی جانان نهد | * | رخت را در عمر بیپایان نهد |
block:6002
۱۲۹ | N | واعظی را گفت روزی سائلی | * | کای تو منبر را سنیتر قایلی |
۱۳۰ | N | یک سؤال استم بگو ای ذو لباب | * | اندر این مجلس سؤالم را جواب |
۱۳۱ | N | بر سر بارو یکی مرغی نشست | * | از سر و از دم کدامینش به است |
۱۳۲ | N | گفت اگر رویش به شهر و دم به ده | * | روی او از دم او میدان که به |
۱۳۳ | N | ور سوی شهر است دم رویش بده | * | خاک آن دم باش و از رویش بجه |
۱۳۴ | N | مرغ با پر میپرد تا آشیان | * | پر مردم همت است ای مردمان |
۱۳۵ | N | عاشقی کالوده شد در خیر و شر | * | خیر و شر منگر تو در همت نگر |
۱۳۶ | N | باز اگر باشد سپید و بینظیر | * | چون که صیدش موش باشد شد حقیر |
۱۳۷ | N | ور بود جغدی و میل او به شاه | * | او سر باز است منگر در کلاه |
۱۳۸ | N | آدمی بر قد یک طشت خمیر | * | بر فزود از آسمان و از اثیر |
۱۳۹ | N | هیچ کَرَّمْنا شنید این آسمان | * | که شنید این آدمی پر غمان |
۱۴۰ | N | بر زمین و چرخ عرضه کرد کس | * | خوبی و عقل و عبارات و هوس |
۱۴۱ | N | جلوه کردی هیچ تو بر آسمان | * | خوبی روی و اصابت در گمان |
۱۴۲ | N | پیش صورتهای حمام ای ولد | * | عرضه کردی هیچ سیم اندام خود |
۱۴۳ | N | بگذری ز آن نقشهای همچو حور | * | جلوه آری با عجوز نیم کور |
۱۴۴ | N | در عجوزه چیست کایشان را نبود | * | که ترا ز آن نقشها با خود ربود |
۱۴۵ | N | تو نگویی من بگویم در بیان | * | عقل و حس و درک و تدبیر است و جان |
۱۴۶ | N | در عجوزه جان آمیزش کنی است | * | صورت گرمابهها را روح نیست |
۱۴۷ | N | صورت گرمابه گر جنبش کند | * | در زمان او از عجوزت بر کند |
۱۴۸ | N | جان چه باشد با خبر از خیر و شر | * | شاد با احسان و گریان از ضرر |
۱۴۹ | N | چون سر و ماهیت جان مخبر است | * | هر که او آگاهتر با جانتر است |
۱۵۰ | N | روح را تاثیر آگاهی بود | * | هر که را این بیش اللهی بود |
۱۵۱ | N | چون خبرها هست بیرون زین نهاد | * | باشد این جانها در آن میدان جماد |
۱۵۲ | N | جان اول مظهر درگاه شد | * | جان جان خود مظهر اللَّه شد |
۱۵۳ | N | آن ملایک جمله عقل و جان بدند | * | جان نو آمد که جسم آن بدند |
۱۵۴ | N | از سعادت چون بر آن جان بر زدند | * | همچو تن آن روح را خادم شدند |
۱۵۵ | N | آن بلیس از جان از آن سر برده بود | * | یک نشد با جان که عضو مرده بود |
۱۵۶ | N | چون نبودش آن فدای آن نشد | * | دست بشکسته مطیع جان نشد |
۱۵۷ | N | جان نشد ناقص گر آن عضوش شکست | * | کان به دست اوست تاند کرد هست |
۱۵۸ | N | سر دیگر هست کو گوش دگر | * | طوطیی کو مستعد آن شکر |
۱۵۹ | N | طوطیان خاص را قندی است ژرف | * | طوطیان عام از آن خور بسته طرف |
۱۶۰ | N | کی چشد درویش صورت ز آن زکات | * | معنی است آن نه فعولن فاعلات |
۱۶۱ | N | از خر عیسی دریغش نیست قند | * | لیک خر آمد به خلقت که پسند |
۱۶۲ | N | قند خر را گر طرب انگیختی | * | پیش خر قنطار شکر ریختی |
۱۶۳ | N | معنی نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ | * | این شناس این است ره رو را مهم |
۱۶۴ | N | تا ز راه خاتم پیغمبران | * | بو که برخیزد ز لب ختم گران |
۱۶۵ | N | ختمهایی کانبیا بگذاشتند | * | آن به دین احمدی برداشتند |
۱۶۶ | N | قفلهای ناگشاده مانده بود | * | از کف إِنَّا فَتَحْنا بر گشود |
۱۶۷ | N | او شفیع است این جهان و آن جهان | * | این جهان زی دین و آن جا زی جنان |
۱۶۸ | N | این جهان گوید که تو رهشان نما | * | و آن جهان گوید که تو مهشان نما |
۱۶۹ | N | پیشهاش اندر ظهور و در کمون | * | اهد قومی انهم لا یعلمون |
۱۷۰ | N | باز گشته از دم او هر دو باب | * | در دو عالم دعوت او مستجاب |
۱۷۱ | N | بهر این خاتم شدهست او که به خود | * | مثل او نه بود و نه خواهند بود |
۱۷۲ | N | چون که در صنعت برد استاد دست | * | نه تو گویی ختم صنعت بر تو است |
۱۷۳ | N | در گشاد ختمها تو خاتمی | * | در جهان روح بخشان حاتمی |
۱۷۴ | N | هست اشارات محمد المراد | * | کل گشاد اندر گشاد اندر گشاد |
۱۷۵ | N | صد هزاران آفرین بر جان او | * | بر قدوم و دور فرزندان او |
۱۷۶ | N | آن خلیفه زادگان مقبلش | * | زادهاند از عنصر جان و دلش |
۱۷۷ | N | گر ز بغداد و هری یا از ریاند | * | بیمزاج آب و گل نسل ویاند |
۱۷۸ | N | شاخ گل هر جا که روید هم گل است | * | خم مل هر جا که جوشد هم مل است |
۱۷۹ | N | گر ز مغرب بر زند خورشید سر | * | عین خورشید است نه چیز دگر |
۱۸۰ | N | عیب چینان را از این دم کور دار | * | هم به ستاری خود ای کردگار |
۱۸۱ | N | گفت حق چشم خفاش بد خصال | * | بستهام من ز آفتاب بیمثال |
۱۸۲ | N | از نظرهای خفاش کم و کاست | * | انجم آن شمس نیز اندر خفاست |
block:6003
۱۸۳ | N | ای ضیاء الحق حسام الدین بیا | * | ای صقال روح و سلطان الهدی |
۱۸۴ | N | مثنوی را مسرح مشروح ده | * | صورت امثال او را روح ده |
۱۸۵ | N | تا حروفش جمله عقل و جان شوند | * | سوی خلدستان جان پران شوند |
۱۸۶ | N | هم به سعی تو ز ارواح آمدند | * | سوی دام حرف و مستحقن شدند |
۱۸۷ | N | باد عمرت در جهان همچون خضر | * | جان فزا و دستگیر و مستمر |
۱۸۸ | N | چون خضر و الیاس مانی در جهان | * | تا زمین گردد ز لطفت آسمان |
۱۸۹ | N | گفتمی از لطف تو جزوی ز صد | * | گر نبودی طمطراق چشم بد |
۱۹۰ | N | لیک از چشم بد زهر آب دم | * | زخمهای روح فرسا خوردهام |
۱۹۱ | N | جز به رمز ذکر حال دیگران | * | شرح حالت مینیارم در بیان |
۱۹۲ | N | این بهانه هم ز دستان دلی است | * | که از او پاهای دل اندر گلی است |
۱۹۳ | N | صد دل و جان عاشق صانع شده | * | چشم بد یا گوش بد مانع شده |
۱۹۴ | N | خود یکی بو طالب آن عم رسول | * | مینمودش شنعهی عربان مهول |
۱۹۵ | N | که چه گویندم عرب کز طفل خود | * | او بگردانید دین معتمد |
۱۹۶ | N | گفتش ای عم یک شهادت تو بگو | * | تا کنم با حق خصومت بهر تو |
۱۹۷ | N | گفت لیکن فاش گردد از سماع | * | کل سر جاوز الاثنین شاع |
۱۹۸ | N | من بمانم در زبان این عرب | * | پیش ایشان خوار گردم زین سبب |
۱۹۹ | N | لیک گر بودیش لطف ما سبق | * | کی بدی این بد دلی با جذب حق |
۲۰۰ | N | الغیاث ای تو غیاث المستغیث | * | زین دو شاخهی اختیارات خبیث |
۲۰۱ | N | من ز دستان و ز مکر دل چنان | * | مات گشتم که بماندم از فغان |
۲۰۲ | N | من که باشم چرخ با صد کار و بار | * | زین کمین فریاد کرد از اختیار |
۲۰۳ | N | کای خداوند کریم و بردبار | * | ده امانم زین دو شاخهی اختیار |
۲۰۴ | N | جذب یک راههی الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ | * | به ز دو راه تردد ای کریم |
۲۰۵ | N | زین دو ره گر چه همهی مقصد تویی | * | لیک خود جان کندن آمد این دویی |
۲۰۶ | N | زین دو ره گر چه بجز تو عزم نیست | * | لیک هرگز رزم همچون بزم نیست |
۲۰۷ | N | در نبی بشنو بیانش از خدا | * | آیت اشفقن ان یحملنها |
۲۰۸ | N | این تردد هست در دل چون وغا | * | کاین بود به یا که آن حال مرا |
۲۰۹ | N | در تردد میزند بر همدگر | * | خوف و امید بهی در کر و فر |
block:6004
block:6005
block:6006
block:6007
block:6008
block:6009
block:6010
block:6011
block:6012
block:6013
block:6014
block:6015
block:6016
block:6017
block:6018
block:6019
block:6020
block:6021
block:6022
block:6023
block:6024
block:6025
block:6026
block:6027
block:6028
block:6029
block:6030
block:6031
block:6032
block:6033
block:6034
block:6035
block:6036
block:6037
block:6038
block:6039
block:6040
block:6041
block:6042
block:6043
block:6044
block:6045
block:6046
block:6047
block:6048
block:6049
block:6050
block:6051
block:6052
block:6053
block:6054
block:6055
block:6056
block:6057
block:6058
block:6059
block:6060
block:6061
block:6062
block:6063
block:6064
block:6065
block:6066
block:6067
block:6068
block:6069
block:6070
block:6071
block:6072
block:6073
block:6074
block:6075
block:6076
block:6077
block:6078
block:6079
block:6080
block:6081
block:6082
block:6083
block:6084
block:6085
block:6086
block:6087
block:6088
block:6089
block:6090
block:6091
block:6092
block:6093
block:6094
block:6095
block:6096
block:6097
block:6098
block:6099
block:6100
block:6101
block:6102
block:6103
block:6104
block:6105
block:6106
block:6107
block:6108
block:6109
block:6110
block:6111
block:6112
block:6113
block:6114
block:6115
block:6116
block:6117
block:6118
block:6119
block:6120
block:6121
block:6122
block:6123
block:6124
block:6125
block:6126
block:6127
block:6128
block:6129
block:6130
block:6131
block:6132
block:6133
block:6134
block:6135
block:6136
block:6137
block:6138
block:6139