vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5003

title of 5003
۶۴Nکافران مهمان پیغمبر شدند * وقت شام ایشان به مسجد آمدند
۶۵Nکامدیم ای شاه ما اینجا قنق * ای تو مهمان‌دار سکان افق
۶۶Nبی‌نواییم و رسیده ما ز دور * هین بیفشان بر سر ما فضل و نور
۶۷Nگفت ای یاران من قسمت کنید * که شما پر از من و خوی منید
۶۸Nپر بود اجسام هر لشکر ز شاه * ز آن زنندی تیغ بر اعدای جاه
۶۹Nتو به خشم شه زنی آن تیغ را * ور نه بر اخوان چه خشم آید ترا
۷۰Nبر برادر بی‌گناهی می‌زنی * عکس خشم شاه گرز ده منی
۷۱Nشه یکی جان است و لشکر پر از او * روح چون آب است و این اجسام جو
۷۲Nآب روح شاه اگر شیرین بود * جمله جوها پر ز آب خوش شود
۷۳Nکه رعیت دین شه دارند و بس * این چنین فرمود سلطان‌ عَبَسَ
۷۴Nهر یکی یاری یکی مهمان گزید * در میان یک زفت بود و بی‌ندید
۷۵Nجسم ضخمی داشت کس او را نبرد * ماند در مسجد چو اندر جام درد
۷۶Nمصطفی بردش چو واماند از همه * هفت بز بد شیر ده اندر رمه
۷۷Nکه مقیم خانه بودندی بزان * بهر دوشیدن برای وقت خوان
۷۸Nنان و آش و شیر آن هر هفت بز * خورد آن بو قحط عوج ابن غز
۷۹Nجمله اهل بیت خشم آلو شدند * که همه در شیر بز طامع بدند
۸۰Nمعده طبلی خوار همچون طبل کرد * قسم هجده آدمی تنها بخورد
۸۱Nوقت خفتن رفت و در حجره نشست * پس کنیزک از غضب در را ببست
۸۲Nاز برون زنجیر در را در فکند * که از او بد خشمگین و دردمند
۸۳Nگبر را در نیمه شب یا صبحدم * چون تقاضا آمد و درد شکم
۸۴Nاز فراش خویش سوی در شتافت * دست بر در چون نهاد او بسته یافت
۸۵Nدر گشادن حیله کرد آن حیله ساز * نوع نوع و خود نشد آن بند باز
۸۶Nشد تقاضا بر تقاضا خانه تنگ * ماند او حیران و بی‌درمان و دنگ
۸۷Nحیله کرد او و به خواب اندر خزید * خویشتن در خواب و در ویرانه دید
۸۸Nز انکه ویرانه بد اندر خاطرش * شد به خواب اندر همانجا منظرش
۸۹Nخویش در ویرانه‌ی خالی چو دید * او چنان محتاج اندر دم برید
۹۰Nگشت بیدار و بدید آن جامه خواب * پر حدث دیوانه شد از اضطراب
۹۱Nز اندرون او بر آمد صد خروش * زین چنین رسوایی بی‌خاک پوش
۹۲Nگفت خوابم بدتر از بیداریم * که خورم این سو و آن سو می‌ریم
۹۳Nبانگ می‌زد وا ثبورا وا ثبور * همچنان که کافر اندر قعر گور
۹۴Nمنتظر که کی شود این شب به سر * تا بر آید در گشادن بانگ در
۹۵Nتا گریزد او چو تیری از کمان * تا نبیند هیچ کس او را چنان
۹۶Nقصه بسیار است کوته می‌کنم * باز شد آن در رهید از درد و غم