block:4108
۲۷۷۹ | N | آن امیران عرب گرد آمدند | * | نزد پیغمبر منازع میشدند |
۲۷۸۰ | N | که تو میری هر یک از ما هم امیر | * | بخش کن این ملک و بخش خود بگیر |
۲۷۸۱ | N | هر یکی در بخش خود انصاف جو | * | تو ز بخش ما دو دست خود بشو |
۲۷۸۲ | N | گفت میری مر مرا حق داده است | * | سروری و امر مطلق داده است |
۲۷۸۳ | N | کاین قرآن احمد است و دور او | * | هین بگیرید امر او را اتَّقُوا |
۲۷۸۴ | N | قوم گفتندش که ما هم ز آن قضا | * | حاکمیم و داد امیریمان خدا |
۲۷۸۵ | N | گفت لیکن مر مرا حق ملک داد | * | مر شما را عاریت از بهر زاد |
۲۷۸۶ | N | میری من تا قیامت باقی است | * | میری عاریتی خواهد شکست |
۲۷۸۷ | N | قوم گفتند ای امیر افزون مگو | * | چیست حجت بر فزون جویی تو |
۲۷۸۸ | N | در زمان ابری بر آمد ز امر مر | * | سیل آمد گشت آن اطراف پر |
۲۷۸۹ | N | رو به شهر آورد سیل بس مهیب | * | اهل شهر افغان کنان جمله رعیب |
۲۷۹۰ | N | گفت پیغمبر که وقت امتحان | * | آمد اکنون تا گمان گردد عیان |
۲۷۹۱ | N | هر امیری نیزهی خود در فکند | * | تا شود در امتحان آن سیل بند |
۲۷۹۲ | N | پس قضیب انداخت در وی مصطفی | * | آن قضیب معجز فرمان روا |
۲۷۹۳ | N | نیزهها را همچو خاشاکی ربود | * | آب تیز سیل پر جوش عنود |
۲۷۹۴ | N | نیزهها گم گشت جمله و آن قضیب | * | بر سر آب ایستاده چون رقیب |
۲۷۹۵ | N | ز اهتمام آن قضیب آن سیل زفت | * | رو بگردانید و آن سیلاب رفت |
۲۷۹۶ | N | چون بدیدند از وی آن امر عظیم | * | پس مقر گشتند آن میران ز بیم |
۲۷۹۷ | N | جز سه کس که حقد ایشان چیره بود | * | ساحرش گفتند و کاهن از جحود |
۲۷۹۸ | N | ملک بر بسته چنان باشد ضعیف | * | ملک بر رسته چنین باشد شریف |
۲۷۹۹ | N | نیزهها را گر ندیدی با قضیب | * | نامشان بین نام او بین ای نجیب |
۲۸۰۰ | N | نامشان را سیل تیز مرگ برد | * | نام او و دولت تیزش نمرد |
۲۸۰۱ | N | پنج نوبت میزنندش بر دوام | * | همچنین هر روز تا روز قیام |
۲۸۰۲ | N | گر ترا عقل است کردم لطفها | * | ور خری آوردهام خر را عصا |
۲۸۰۳ | N | آن چنان زین آخورت بیرون کنم | * | کز عصا گوش و سرت پر خون کنم |
۲۸۰۴ | N | اندرین آخور خران و مردمان | * | مینیابند از جفای تو امان |
۲۸۰۵ | N | نک عصا آوردهام بهر ادب | * | هر خری را کاو نباشد مستحب |
۲۸۰۶ | N | اژدهایی میشود در قهر تو | * | کاژدهایی گشتهای در فعل و خو |
۲۸۰۷ | N | اژدهای کوهیی تو بیامان | * | لیک بنگر اژدهای آسمان |
۲۸۰۸ | N | این عصا از دوزخ آمد چاشنی | * | که هلا بگریز اندر روشنی |
۲۸۰۹ | N | ور نه درمانی تو در دندان من | * | مخلصت نبود ز در بندان من |
۲۸۱۰ | N | این عصایی بود این دم اژدهاست | * | تا نگویی دوزخ یزدان کجاست |