block:3169
۳۵۳۵ | Q | من چو آدم بودم اوَّل حبسِ کَرْب | * | پُر شد اکنون نسلِ جانم شرق و غَرْب |
۳۵۳۵ | N | من چو آدم بودم اول حبس کرب | * | پر شد اکنون نسل جانم شرق و غرب |
۳۵۳۶ | Q | من گدا بودم درین خانهٔ چو چاه | * | شاه گشتم قصر باید بهرِ شاه |
۳۵۳۶ | N | من گدا بودم در این خانهی چو چاه | * | شاه گشتم قصر باید بهر شاه |
۳۵۳۷ | Q | قصرها خود مر شهان را مأنَسَست | * | مرده را خانه و مکان گوری بَسست |
۳۵۳۷ | N | قصرها خود مر شهان را مانس است | * | مرده را خانه و مکان گوری بس است |
۳۵۳۸ | Q | انبیا را تنگ آمد این جهان | * | چون شهان رفتند اندر لامکان |
۳۵۳۸ | N | انبیا را تنگ آمد این جهان | * | چون شهان رفتند اندر لا مکان |
۳۵۳۹ | Q | مُردگان را این جهان بنْمود فَر | * | ظاهرش زفت و بمعنی تنگ بَر |
۳۵۳۹ | N | مردگان را این جهان بنمود فر | * | ظاهرش زفت و به معنی تنگ بر |
۳۵۴۰ | Q | گر نبودی تنگ این افغان ز چیست | * | چون دُو تا شد هر که در وَیْ بیش زیست |
۳۵۴۰ | N | گر نبودی تنگ این افغان ز چیست | * | چون دو تا شد هر که در وی بیش زیست |
۳۵۴۱ | Q | در زمانِ خواب چون آزاد شد | * | ز آن مکان بنْگر که جان چون شاد شد |
۳۵۴۱ | N | در زمان خواب چون آزاد شد | * | ز آن مکان بنگر که جان چون شاد شد |
۳۵۴۲ | Q | ظالم از ظُلمِ طبیعت باز رَست | * | مردِ زندانی ز فکرِ حبس جَست |
۳۵۴۲ | N | ظالم از ظلم طبیعت باز رست | * | مرد زندانی ز فکر حبس جست |
۳۵۴۳ | Q | این زمین و آسمانِ بس فراخ | * | سخت تنگ آمد بهنگامِ مُناخ |
۳۵۴۳ | N | این زمین و آسمان بس فراخ | * | سخت تنگ آمد به هنگام مناخ |
۳۵۴۴ | Q | چشم بند آمد فراخ و سخت تنگ | * | خندهٔ او گریه فخرش جمله ننگ |
۳۵۴۴ | N | چشم بند آمد فراخ و سخت تنگ | * | خندهی او گریه فخرش جمله ننگ |