block:3103
۲۲۸۱ | Q | چون رهید آن کشتی و آمد بکام | * | شد نمازِ آن جماعت هم تمام |
۲۲۸۱ | N | چون رهید آن کشتی و آمد به کام | * | شد نماز آن جماعت هم تمام |
۲۲۸۲ | Q | فُجْفُجی افتادشان با همدگر | * | کین فُضولی کیست از ما ای پدر |
۲۲۸۲ | N | فجفجی افتادشان با همدگر | * | کاین فضولی کیست از ما ای پدر |
۲۲۸۳ | Q | هر یکی با آن دگر گفتند سِر | * | از پسِ پُشتِ دقوقی مستِتر |
۲۲۸۳ | N | هر یکی با آن دگر گفتند سر | * | از پس پشت دقوقی مستتر |
۲۲۸۴ | Q | گفت هر یک من نکردستم کنون | * | این دعا نه از برون نه از درون |
۲۲۸۴ | N | گفت هر یک من نکردستم کنون | * | این دعا نی از برون نی از درون |
۲۲۸۵ | Q | گفت مانا این امامِ ما ز دَرْد | * | بو ٱلفُضولانه مُناجاتی بکرد |
۲۲۸۵ | N | گفت مانا کاین امام ما ز درد | * | بو الفضولانه مناجاتی بکرد |
۲۲۸۶ | Q | گفت آن دیگر که ای یارِ یقین | * | مر مرا هم مینماید این چنین |
۲۲۸۶ | N | گفت آن دیگر که ای یار یقین | * | مر مرا هم مینماید این چنین |
۲۲۸۷ | Q | او فضولی بوده است از انقباض | * | کرد بر مُخْتارِ مُطْلَق اعتراض |
۲۲۸۷ | N | او فضولی بوده است از انقباض | * | کرد بر مختار مطلق اعتراض |
۲۲۸۸ | Q | چون نگه کردم سِپَس تا بنْگرم | * | که چه می گویند آن اهلِ کرم |
۲۲۸۸ | N | چون نگه کردم سپس تا بنگرم | * | که چه می گویند آن اهل کرم |
۲۲۸۹ | Q | یک از ایشان را ندیدم در مقام | * | رفته بودند از مقامِ خود تمام |
۲۲۸۹ | N | یک از ایشان را ندیدم در مقام | * | رفته بودند از مقام خود تمام |
۲۲۹۰ | Q | نه بچپ نه راست نه بالا نه زیر | * | چشمِ تیزِ من نشد بر قوم چیر |
۲۲۹۰ | N | نی بچپ نی راست نی بالا نه زیر | * | چشم تیز من نشد بر قوم چیر |
۲۲۹۱ | Q | دُرّها بودند گویی آب گشت | * | نه نشانِ پا و نه گَرْدی بدَشت |
۲۲۹۱ | N | درها بودند گویی آب گشت | * | نی نشان پا و نی گردی به دشت |
۲۲۹۲ | Q | در قِبابِ حق شدند آن دَم همه | * | در کدامین روضه رفتند آن رمه |
۲۲۹۲ | N | در قباب حق شدند آن دم همه | * | در کدامین روضه رفتند آن رمه |
۲۲۹۳ | Q | در تحیّر ماندم کین قوم را | * | چون بپوشانید حق بر چشمِ ما |
۲۲۹۳ | N | در تحیر ماندم کاین قوم را | * | چون بپوشانید حق بر چشم ما |
۲۲۹۴ | Q | آنچنان پنهان شدند از چشمِ او | * | مثلِ غَوْطهٔ ماهیان در آبِ جُو |
۲۲۹۴ | N | آن چنان پنهان شدند از چشم او | * | مثل غوطهی ماهیان در آب جو |
۲۲۹۵ | Q | سالها در حسرتِ ایشان بماند | * | عمرها در شوقِ ایشان اشک راند |
۲۲۹۵ | N | سالها در حسرت ایشان بماند | * | عمرها در شوق ایشان اشک راند |
۲۲۹۶ | Q | تو بگویی مردِ حقّ اندر نَظر | * | کَیْ در آرد با خدا ذکرِ بَشَر |
۲۲۹۶ | N | تو بگویی مرد حق اندر نظر | * | کی در آرد با خدا ذکر بشر |
۲۲۹۷ | Q | خر ازین میخُسبد اینجا ای فُلان | * | که بشر دیدی تو ایشان را نه جان |
۲۲۹۷ | N | خر از این میخسبد این جا ای فلان | * | که بشر دیدی تو ایشان را نه جان |
۲۲۹۸ | Q | کار ازین ویران شدست ای مردِ خام | * | که بشر دیدی مر ایشا را چو عام |
۲۲۹۸ | N | کار از این ویران شده ست ای مرد خام | * | که بشر دیدی مر اینها را چو عام |
۲۲۹۹ | Q | تو همان دیدی که ابلیسِ لعین | * | گفت من از آتشم آدم ز طین |
۲۲۹۹ | N | تو همان دیدی که ابلیس لعین | * | گفت من از آتشم آدم ز طین |
۲۳۰۰ | Q | چشمِ ابلیسانه را یک دم ببند | * | چند بینی صورت آخر چند چند |
۲۳۰۰ | N | چشم ابلیسانه را یک دم ببند | * | چند بینی صورت آخر چند چند |
۲۳۰۱ | Q | ای دقوقی با دو چشمِ همچو جُو | * | هین مبُر اومید ایشان را بجُو |
۲۳۰۱ | N | ای دقوقی با دو چشم همچو جو | * | هین مبر اومید ایشان را بجو |
۲۳۰۲ | Q | هین بجو که رُکنِ دولت جُستن است | * | هر گشادی در دل اندر بَستن است |
۲۳۰۲ | N | هین بجو که رکن دولت جستن است | * | هر گشادی در دل اندر بستن است |
۲۳۰۳ | Q | از همهٔ کارِ جهان پرداخته | * | کُو و کُو میگو بجان چون فاخته |
۲۳۰۳ | N | از همهی کار جهان پرداخته | * | کو و کو میگو به جان چون فاخته |
۲۳۰۴ | Q | نیک بنگر اندرین ای مُحْتَجِب | * | که دعا را بست حق بر أَسْتَجِبْ |
۲۳۰۴ | N | نیک بنگر اندر این ای محتجب | * | که دعا را بست حق بر أَسْتَجِبْ |
۲۳۰۵ | Q | هر کرا دل پاک شد از اعتلال | * | آن دعااش میرود تا ذو ٱلجلال |
۲۳۰۵ | N | هر که را دل پاک شد از اعتلال | * | آن دعایش میرود تا ذو الجلال |