vol.3

Qūniyah Nicholson both

block:3012

بقیهٔ داستان رفتن خواجه بدعوت روستایی سوی دیه
۴۱۲Qشد ز حَد هین باز گَرْد ای یارِ گُرْد * روستایی خواجه را بین خانه بُرد
۴۱۲Nشد ز حد هین باز گرد ای یار گرد * روستایی خواجه را بین خانه برد
۴۱۳Qقصهٔ اهلِ سبا یک گوشه نِه * آن بگو کان خواجه چون آمد بدِه
۴۱۳Nقصه‌ی اهل سبا یک گوشه نه * آن بگو کان خواجه چون آمد به ده
۴۱۴Qروستایی در تملُّق شیوه کرد * تا که حزمِ خواجه را کالیوه کرد
۴۱۴Nروستایی در تملق شیوه کرد * تا که حزم خواجه را کالیوه کرد
۴۱۵Qاز پیام اندر پیام او خیره شد * تا زُلالِ حزمِ خواجه تیره شد
۴۱۵Nاز پیام اندر پیام او خیره شد * تا زلال حزم خواجه تیره شد
۴۱۶Qهم ازینجا کودکانش در پَسَند * نَرْتَع و نَلْعَب بشادی می‌زدند
۴۱۶Nهم از اینجا کودکانش در پسند * نرتع و نلعب به شادی می‌زدند
۴۱۷Qهمچو یوسف کش ز تقدیرِ عَجَب * نَرْتَع و نَلْعَب ببُرْد از ظلِّ اب
۴۱۷Nهمچو یوسف کش ز تقدیر عجب * نرتع و نلعب ببرد از ظل اب
۴۱۸Qآن نه بازی بلکه جانبازیست آن * حیله و مکر و دَغاسازیست آن
۴۱۸Nآن نه بازی بلکه جان‌بازی است آن * حیله و مکر و دغاسازی است آن
۴۱۹Qهر چه از یارت جُدا اندازد آن * مشنو آن را کان زیان دارد زیان
۴۱۹Nهر چه از یارت جدا اندازد آن * مشنو آن را کان زیان دارد زیان
۴۲۰Qگر بود آن سود صد در صد مگیر * بهرِ زر مَگْسِل ز گنجور فقیر
۴۲۰Nگر بود آن سود صد در صد مگیر * بهر زر مگسل ز گنجور ای فقیر
۴۲۱Qاین شنو که چند یزدان زجر کرد * گفت اصحابِ نبی را گرم و سرد
۴۲۱Nاین شنو که چند یزدان زجر کرد * گفت اصحاب نبی را گرم و سرد
۴۲۲Qزانک بر بانگِ دُهُل در سالِ تنگ * جُمعه را کردند باطل بی‌درنگ
۴۲۲Nز انکه بر بانگ دهل در سال تنگ * جمعه را کردند باطل بی‌درنگ
۴۲۳Qتا نباید دیگران ارزان خرند * ز آن جَلَب صَرْفه ز ما ایشان بَرند
۴۲۳Nتا نباید دیگران ارزان خرند * ز آن جلب صرفه ز ما ایشان برند
۴۲۴Qماند پیغامبر بخلوت در نماز * با دو سه درویشِ ثابت پُر نیاز
۴۲۴Nماند پیغمبر به خلوت در نماز * با دو سه درویش ثابت پر نیاز
۴۲۵Qگفت طبل و لهو و بازرگانیی * چونتان بُبْرید از ربّانیی
۴۲۵Nگفت طبل و لهو و بازرگانیی * چونتان ببرید از ربانیی
۴۲۶Qقَدْ فَضَضْتُم نَْحوَ قَمْحٍ هائما * ثُمَّ خَلَّیْتُمْ نَبیّاَ قائما
۴۲۶Nقد فضضتم نحو قمح هائما * ثم خلیتم نبیا قائما
۴۲۷Qبهرِ گندم تخمِ باطل کاشتید * و آن رسولِ حقّ را بگْذاشتید
۴۲۷Nبهر گندم تخم باطل کاشتید * و آن رسول حق را بگذاشتید
۴۲۸Qصُحبتِ او خَیْر مِنْ لَهْوست و مال * بین کرا بگْذاشتی چشمی بمال
۴۲۸Nصحبت او خیر من لهو است و مال * بین که را بگذاشتی چشمی بمال
۴۲۹Qخود نشد حرصِ شما را این یقین * که منم رزّاق و خَیْرُ الرّازِقین
۴۲۹Nخود نشد حرص شما را این یقین * که منم رزاق و خیر الرازقین
۴۳۰Qآنک گندم را ز خود روزی دهد * کَی توکُّلهات را ضایع نهد
۴۳۰Nآن که گندم را ز خود روزی دهد * کی توکلهات را ضایع نهد
۴۳۱Qاز پیِ گندم جُدا گشتی از آن * کی فرستادست گندم ز آسمان
۴۳۱Nاز پی گندم جدا گشتی از آن * کی فرستاده‌ست گندم ز آسمان