block:5174
| ۴۰۵۴ | N | ای ایاز اکنون نگویی کاین گهر | * | چند میارزد بدین تاب و هنر |
| ۴۰۵۵ | N | گفت افزون ز آنچ تانم گفت من | * | گفت اکنون زود خردش در شکن |
| ۴۰۵۶ | N | سنگها در آستین بودش شتاب | * | خرد کردش پیش او بود آن صواب |
| ۴۰۵۷ | N | یا بخواب این دیده بود آن پر صفا | * | کرده بود اندر بغل دو سنگ را |
| ۴۰۵۸ | N | همچو یوسف که درون قعر چاه | * | کشف شد پایان کارش از اله |
| ۴۰۵۹ | N | هر که را فتح و ظفر پیغام داد | * | پیش او یک شد مراد و بیمراد |
| ۴۰۶۰ | N | هر که پایندان وی شد وصل یار | * | او چه ترسد از شکست و کارزار |
| ۴۰۶۱ | N | چون یقین گشتش که خواهد کرد مات | * | فوت اسب و پیل هستش ترهات |
| ۴۰۶۲ | N | گر برد اسبش هر آن که اسب جوست | * | اسب گور و نه که پیش آهنگ اوست |
| ۴۰۶۳ | N | مرد را با اسب کی خویشی بود | * | عشق اسبش از پی پیشی بود |
| ۴۰۶۴ | N | بهر صورتها مکش چندین زحیر | * | بیصداع صورتی معنی بگیر |
| ۴۰۶۵ | N | هست زاهد را غم پایان کار | * | تا چه باشد حال او روز شمار |
| ۴۰۶۶ | N | عارفان ز آغاز گشته هوشمند | * | از غم و احوال آخر فارغاند |
| ۴۰۶۷ | N | بود عارف را همین خوف و رجا | * | سابقه دانیش خورد آن هر دو را |
| ۴۰۶۸ | N | دید کاو سابق زراعت کرد ماش | * | او همیداند چه خواهد بود چاش |
| ۴۰۶۹ | N | عارف است و باز رست از خوف و بیم | * | های و هو را کرد تیغ حق دو نیم |
| ۴۰۷۰ | N | بود او را بیم و اومید از خدا | * | خوف فانی شد عیان گشت آن رجا |
| ۴۰۷۱ | N | چون شکست او گوهر خاص آن زمان | * | ز آن امیران خاست صد بانگ و فغان |
| ۴۰۷۲ | N | کاین چه بیباکیست و الله کافر است | * | هر که این پر نور گوهر را شکست |
| ۴۰۷۳ | N | و آن جماعت جمله از جهل و عما | * | در شکسته در امر شاه را |
| ۴۰۷۴ | N | قیمتی گوهر نتیجهی مهر و ود | * | بر چنان خاطر چرا پوشیده شد |