vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5174

title of 5174
۴۰۵۴Nای ایاز اکنون نگویی کاین گهر * چند می‌ارزد بدین تاب و هنر
۴۰۵۵Nگفت افزون ز آنچ تانم گفت من * گفت اکنون زود خردش در شکن
۴۰۵۶Nسنگها در آستین بودش شتاب * خرد کردش پیش او بود آن صواب
۴۰۵۷Nیا بخواب این دیده بود آن پر صفا * کرده بود اندر بغل دو سنگ را
۴۰۵۸Nهمچو یوسف که درون قعر چاه * کشف شد پایان کارش از اله
۴۰۵۹Nهر که را فتح و ظفر پیغام داد * پیش او یک شد مراد و بی‌مراد
۴۰۶۰Nهر که پایندان وی شد وصل یار * او چه ترسد از شکست و کارزار
۴۰۶۱Nچون یقین گشتش که خواهد کرد مات * فوت اسب و پیل هستش ترهات
۴۰۶۲Nگر برد اسبش هر آن که اسب جوست * اسب گور و نه که پیش آهنگ اوست
۴۰۶۳Nمرد را با اسب کی خویشی بود * عشق اسبش از پی پیشی بود
۴۰۶۴Nبهر صورتها مکش چندین زحیر * بی‌صداع صورتی معنی بگیر
۴۰۶۵Nهست زاهد را غم پایان کار * تا چه باشد حال او روز شمار
۴۰۶۶Nعارفان ز آغاز گشته هوشمند * از غم و احوال آخر فارغ‌اند
۴۰۶۷Nبود عارف را همین خوف و رجا * سابقه دانیش خورد آن هر دو را
۴۰۶۸Nدید کاو سابق زراعت کرد ماش * او همی‌داند چه خواهد بود چاش
۴۰۶۹Nعارف است و باز رست از خوف و بیم * های و هو را کرد تیغ حق دو نیم
۴۰۷۰Nبود او را بیم و اومید از خدا * خوف فانی شد عیان گشت آن رجا
۴۰۷۱Nچون شکست او گوهر خاص آن زمان * ز آن امیران خاست صد بانگ و فغان
۴۰۷۲Nکاین چه بی‌باکیست و الله کافر است * هر که این پر نور گوهر را شکست
۴۰۷۳Nو آن جماعت جمله از جهل و عما * در شکسته در امر شاه را
۴۰۷۴Nقیمتی گوهر نتیجه‌ی مهر و ود * بر چنان خاطر چرا پوشیده شد