block:5173
| ۴۰۳۵ | N | شاه روزی جانب دیوان شتافت | * | جمله ارکان را در آن دیوان بیافت |
| ۴۰۳۶ | N | گوهری بیرون کشید او مستنیر | * | پس نهادش زود در کف وزیر |
| ۴۰۳۷ | N | گفت چون است و چه ارزد این گهر | * | گفت به ارزد ز صد خروار زر |
| ۴۰۳۸ | N | گفت بشکن گفت چونش بشکنم | * | نیک خواه مخزن و مالت منم |
| ۴۰۳۹ | N | چون روا دارم که مثل این گهر | * | که نیاید در بها گردد هدر |
| ۴۰۴۰ | N | گفت شاباش و بدادش خلعتی | * | گوهر از وی بستد آن شاه و فتی |
| ۴۰۴۱ | N | کرد ایثار وزیر آن شاه جود | * | هر لباس و حله کاو پوشیده بود |
| ۴۰۴۲ | N | ساعتیشان کرد مشغول سخن | * | از قضیهی تازه و راز کهن |
| ۴۰۴۳ | N | بعد از آن دادش به دست حاجبی | * | که چه ارزد این به پیش طالبی |
| ۴۰۴۴ | N | گفت ارزد این به نیمهی مملکت | * | کش نگه دارد خدا از مهلکت |
| ۴۰۴۵ | N | گفت بشکن گفت ای خورشید تیغ | * | بس دریغ است این شکستن را دریغ |
| ۴۰۴۶ | N | قیمتش بگذار بین تاب و لمع | * | که شدهست این نور روز او را تبع |
| ۴۰۴۷ | N | دست کی جنبد مرا در کسر او | * | کی خزینهی شاه را باشم عدو |
| ۴۰۴۸ | N | شاه خلعت داد و ادرارش فزود | * | پس دهان در مدح عقل او گشود |
| ۴۰۴۹ | N | بعد یک ساعت به دست میر داد | * | در را آن امتحان کن باز داد |
| ۴۰۵۰ | N | او همین گفت و همه میران همین | * | هر یکی را خلعتی داد او ثمین |
| ۴۰۵۱ | N | جامگیهاشان همیافزود شاه | * | آن خسیسان را به برد از ره به چاه |
| ۴۰۵۲ | N | این چنین گفتند پنجه شصت امیر | * | جمله یک یک هم به تقلید وزیر |
| ۴۰۵۳ | N | گر چه تقلید است استون جهان | * | هست رسوا هر مقلد ز امتحان |