block:5166
| ۳۹۰۲ | N | چند روزی هم بر آن بد بعد از آن | * | شد پشیمان او از آن جرم گران |
| ۳۹۰۳ | N | داد سوگندش که ای خورشید رو | * | با خلیفه زین چه شد رمزی مگو |
| ۳۹۰۴ | N | چون بدید او را خلیفه مست گشت | * | پس ز بام افتاد او را نیز طشت |
| ۳۹۰۵ | N | دید صد چندان که وصفش کرده بود | * | کی بود خود دیده مانند شنود |
| ۳۹۰۶ | N | وصف تصویر است بهر چشم هوش | * | صورت آن چشم دان نه ز آن گوش |
| ۳۹۰۷ | N | کرد مردی از سخن دانی سؤال | * | حق و باطل چیست ای نیکو مقال |
| ۳۹۰۸ | N | گوش را بگرفت و گفت این باطل است | * | چشم حق است و یقینش حاصل است |
| ۳۹۰۹ | N | آن به نسبت باطل آمد پیش این | * | نسبت است اغلب سخنها ای امین |
| ۳۹۱۰ | N | ز آفتاب ار کرد خفاش احتجاب | * | نیست محجوب از خیال آفتاب |
| ۳۹۱۱ | N | خوف او را خود خیالش میدهد | * | آن خیالش سوی ظلمت میکشد |
| ۳۹۱۲ | N | آن خیال نور میترساندش | * | بر شب ظلمات میچفساندش |
| ۳۹۱۳ | N | از خیال دشمن و تصویر اوست | * | که تو بر چفسیدهای بر یار و دوست |
| ۳۹۱۴ | N | موسیا کشفت لمع بر که فراشت | * | آن مخیل تاب تحقیقت نداشت |
| ۳۹۱۵ | N | هین مشو غره بدان که قابلی | * | مر خیالش را و زین ره واصلی |
| ۳۹۱۶ | N | از خیال حرب نهراسید کس | * | لا شجاعه قبل حرب این دان و بس |
| ۳۹۱۷ | N | بر خیال حرب هیز اندر فکر | * | میکند چون رستمان صد کر و فر |
| ۳۹۱۸ | N | نقش رستم کان به حمامی بود | * | قرن حملهی فکر هر خامی بود |
| ۳۹۱۹ | N | این خیال سمع چون مبصر شود | * | هیز چه بود رستمی مضطر شود |
| ۳۹۲۰ | N | جهد کن کز گوش در چشمت رود | * | آن چه کان باطل بدهست آن حق شود |
| ۳۹۲۱ | N | ز آن سپس گوشت شود هم طبع چشم | * | گوهری گردد دو گوش همچو پشم |
| ۳۹۲۲ | N | بلکه جملهی تن چو آیینه شود | * | جمله چشم و گوهر سینه شود |
| ۳۹۲۳ | N | گوش انگیزد خیال و آن خیال | * | هست دلالهی وصال آن جمال |
| ۳۹۲۴ | N | جهد کن تا این خیال افزون شود | * | تا دلاله رهبر مجنون شود |
| ۳۹۲۵ | N | آن خلیفهی گول هم یک چند نیز | * | ریش گاوی کرد خوش با آن کنیز |
| ۳۹۲۶ | N | ملک را تو ملک غرب و شرق گیر | * | چون نمیماند تو آن را برق گیر |
| ۳۹۲۷ | N | مملکت کان مینماند جاودان | * | ای دلت خفته تو آن را خواب دان |
| ۳۹۲۸ | N | تا چه خواهی کرد آن باد و بروت | * | که بگیرد همچو جلادی گلوت |
| ۳۹۲۹ | N | هم در این عالم بدان که مأمنی است | * | از منافق کم شنو کاو گفت نیست |