vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5165

title of 5165
۳۸۴۸Nچون رسول آمد به پیشش پهلوان * داد کاغذ اندر او نقش و نشان
۳۸۴۹Nبنگر اندر کاغذ این را طالبم * هین بده ور نه کنون من غالبم
۳۸۵۰Nچون رسول آمد بگفت آن شاه نر * صورتی کم گیر زود این را ببر
۳۸۵۱Nمن نیم در عهد ایمان بت پرست * بت بر آن بت پرست اولیتر است
۳۸۵۲Nچون که آوردش رسول آن پهلوان * گشت عاشق بر جمالش آن زمان
۳۸۵۳Nعشق بحری آسمان بر وی کفی * چون زلیخا در هوای یوسفی
۳۸۵۴Nدور گردونها ز موج عشق دان * گر نبودی عشق بفسردی جهان
۳۸۵۵Nکی جمادی محو گشتی در نبات * کی فدای روح گشتی نامیات
۳۸۵۶Nروح کی گشتی فدای آن دمی * کز نسیمش حامله شد مریمی
۳۸۵۷Nهر یکی بر جا ترنجیدی چو یخ * کی بدی پران و جویان چون ملخ
۳۸۵۸Nذره ذره عاشقان آن کمال * می‌شتابد در علو همچون نهال
۳۸۵۹Nسَبَّحَ لِلَّهِ* هست اشتابشان * تنقیه‌ی تن می‌کنند از بهر جان
۳۸۶۰Nپهلوان چه را چو ره پنداشته * شوره‌اش خوش آمده حب کاشته
۳۸۶۱Nچون خیالی دید آن خفته به خواب * جفت شد با آن و از وی رفت آب
۳۸۶۲Nچون برفت آن خواب شد بیدار زود * دید کان لعبت به بیداری نبود
۳۸۶۳Nگفت بر هیچ آب خود بردم دریغ * عشوه‌ی آن عشوه ده خوردم دریغ
۳۸۶۴Nپهلوان تن بد آن مردی نداشت * تخم مردی در چنان ریگی بکاشت
۳۸۶۵Nمرکب عشقش دریده صد لگام * نعره می‌زد لاابالی بالحمام
۳۸۶۶Nایش ابالی بالخلیفة فی الهوی * استوی عندی وجودی و التوی
۳۸۶۷Nاین چنین سوزان و گرم آخر مکار * مشورت کن با یکی خاوند گار
۳۸۶۸Nمشورت کو عقل کو سیلاب آز * در خرابی کرد ناخنها دراز
۳۸۶۹Nبین ایدی سد و سوی خلف سد * پیش و پس کم بیند آن مفتون خد
۳۸۷۰Nآمده در قصد جان سیل سیاه * تا که روبه افکند شیری به چاه
۳۸۷۱Nاز چهی بنموده معدومی خیال * تا در اندازد اسودا کالجبال
۳۸۷۲Nهیچ کس را با زنان محرم مدار * که مثال این دو پنبه‌ست و شرار
۳۸۷۳Nآتشی باید بشسته ز آب حق * همچو یوسف معتصم اندر رهق
۳۸۷۴Nکز زلیخای لطیف سرو قد * همچو شیران خویشتن را واکشد
۳۸۷۵Nباز گشت از موصل و می‌شد به راه * تا فرود آمد به بیشه و مرج گاه
۳۸۷۶Nآتش عشقش فروزان آن چنان * که نداند او زمین از آسمان
۳۸۷۷Nقصد آن مه کرد اندر خیمه او * عقل کو و از خلیفه خوف کو
۳۸۷۸Nچون زند شهوت در این وادی دهل * چیست عقل تو فجل ابن الفجل
۳۸۷۹Nصد خلیفه گشته کمتر از مگس * پیش چشم آتشینش آن نفس
۳۸۸۰Nچون برون انداخت شلوار و نشست * در میان پای زن آن زن پرست
۳۸۸۱Nچون ذکر سوی مقر می‌رفت راست * رستخیز و غلغل از لشکر بخاست
۳۸۸۲Nبر جهید و کون برهنه سوی صف * ذو الفقار همچو آتش او بکف
۳۸۸۳Nدید شیر نر سیه از نیستان * بر زده بر قلب لشکر ناگهان
۳۸۸۴Nتازیان چون دیو در جوش آمده * هر طویله و خیمه اندر هم زده
۳۸۸۵Nشیر نر گنبد همی‌کرد از لغز * در هوا چون موج دریا بیست گز
۳۸۸۶Nپهلوان مردانه بود و بی‌حذر * پیش شیر آمد چو شیر مست نر
۳۸۸۷Nزد به شمشیر و سرش را بر شکافت * زود سوی خیمه‌ی مه رو شتافت
۳۸۸۸Nچون که خود را او بدان حوری نمود * مردی او همچنان بر پای بود
۳۸۸۹Nبا چنان شیری به چالش گشت جفت * مردی او مانده بر پای و نخفت
۳۸۹۰Nآن بت شیرین لقای ماه رو * در عجب درماند از مردی او
۳۸۹۱Nجفت شد با او به شهوت آن زمان * متحد گشتند حالی آن دو جان
۳۸۹۲Nز اتصال این دو جان با همدگر * می‌رسد از غیبشان جانی دگر
۳۸۹۳Nرو نماید از طریق زادنی * گر نباشد از علوقش ره زنی
۳۸۹۴Nهر کجا دو کس به مهری یا به کین * جمع آید ثالثی زاید یقین
۳۸۹۵Nلیک اندر غیب زاید آن صور * چون روی آن سو ببینی در نظر
۳۸۹۶Nآن نتایج از قرانات تو زاد * هین مگرد از هر قرینی زود شاد
۳۸۹۷Nمنتظر می‌باش آن میقات را * صدق دان الحاق ذریات را
۳۸۹۸Nکز عمل زاییده‌اند و از علل * هر یکی را صورت و نطق و طلل
۳۸۹۹Nبانگشان در می‌رسد ز آن خوش حجال * کای ز ما غافل هلا زوتر تعال
۳۹۰۰Nمنتظر در غیب جان مرد و زن * مول مولت چیست زوتر گام زن
۳۹۰۱Nراه گم کرد او از آن صبح دروغ * چون مگس افتاد اندر دیگ دوغ