vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5156

title of 5156
۳۶۴۷Nآن یکی را بی‌گهان آمد قنق * ساخت او را همچو طوق اندر عنق
۳۶۴۸Nخوان کشید او را کرامتها نمود * آن شب اندر کوی ایشان سور بود
۳۶۴۹Nمرد زن را گفت پنهانی سخن * کامشب ای خاتون دو جامه‌ی خواب کن
۳۶۵۰Nبستر ما را بگستر سوی در * بهر مهمان گستر آن سوی دگر
۳۶۵۱Nگفت زن خدمت کنم شادی کنم * سمع و طاعه ای دو چشم روشنم
۳۶۵۲Nهر دو بستر گسترید و رفت زن * سوی ختنه سور کرد آن جا وطن
۳۶۵۳Nماند مهمان عزیز و شوهرش * نقل بنهادند از خشک و ترش
۳۶۵۴Nدر سمر گفتند هر دو منتجب * سر گذشت نیک و بد تا نیم شب
۳۶۵۵Nبعد از آن مهمان ز خواب و از سمر * شد در آن بستر که بود آن سوی در
۳۶۵۶Nشوهر از خجلت بدو چیزی نگفت * که ترا این سوست ای جان جای خفت
۳۶۵۷Nکه برای خواب تو ای بو الکرم * بستر آن سوی دگر افکنده‌ام
۳۶۵۸Nآن قراری که به زن او داده بود * گشت مبدل و آن طرف مهمان غنود
۳۶۵۹Nآن شب آن جا سخت باران در گرفت * کز غلیظی ابرشان آمد شگفت
۳۶۶۰Nزن بیامد بر گمان آن که شو * سوی در خفته‌ست و آن سو آن عمو
۳۶۶۱Nرفت عریان در لحاف آن دم عروس * داد مهمان را به رغبت چند بوس
۳۶۶۲Nگفت می‌ترسیدم ای مرد کلان * خود همان آمد همان آمد همان
۳۶۶۳Nمرد مهمان را گل و باران نشاند * بر تو چون صابون سلطانی بماند
۳۶۶۴Nاندر این باران و گل او کی رود * بر سر و جان تو او تاوان شود
۳۶۶۵Nزود مهمان جست و گفت ای زن بهل * موزه دارم غم ندارم من ز گل
۳۶۶۶Nمن روان گشتم شما را خیر باد * در سفر یک دم مبادا روح شاد
۳۶۶۷Nتا که زوتر جانب معدن رود * کاین خوشی اندر سفر ره زن شود
۳۶۶۸Nزن پشیمان شد از آن گفتار سرد * چون رمید و رفت آن مهمان فرد
۳۶۶۹Nزن بسی گفتش که آخر ای امیر * گر مزاحی کردم از طیبت مگیر
۳۶۷۰Nسجده و زاری زن سودی نداشت * رفت و ایشان را در آن حسرت گذاشت
۳۶۷۱Nجامه از رق کرد ز آن پس مرد و زن * صورتش دیدند شمعی بی‌لگن
۳۶۷۲Nمی‌شد و صحرا ز نور شمع مرد * چون بهشت از ظلمت شب گشته فرد
۳۶۷۳Nکرد مهمان خانه خانه‌ی خویش را * از غم و از خجلت این ماجرا
۳۶۷۴Nدر درون هر دو از راه نهان * هر زمان گفتی خیال میهمان
۳۶۷۵Nکه منم یار خضر صد گنج جود * می‌فشاندم لیک روزیتان نبود