block:5149
| ۳۵۳۵ | N | مصطفی را هجر چون بفراختی | * | خویش را از کوه میانداختی |
| ۳۵۳۶ | N | تا بگفتی جبرئیلش هین مکن | * | که ترا بس دولت است از امر کُنْ |
| ۳۵۳۷ | N | مصطفی ساکن شدی ز انداختن | * | باز هجران آوریدی تاختن |
| ۳۵۳۸ | N | باز خود را سر نگون از کوه او | * | میفگندی از غم و اندوه او |
| ۳۵۳۹ | N | باز خود پیدا شدی آن جبرئیل | * | که مکن این ای تو شاه بیبدیل |
| ۳۵۴۰ | N | همچنین میبود تا کشف حجاب | * | تا بیابید آن گهر را او ز جیب |
| ۳۵۴۱ | N | بهر هر محنت چو خود را میکشند | * | اصل محنتهاست این چونش کشند |
| ۳۵۴۲ | N | از فدایی مردمان را حیرتی است | * | هر یکی از ما فدایی سیرتی است |
| ۳۵۴۳ | N | ای خنک آن که فدا کردست تن | * | بهر آن کار زد فدای آن شدن |
| ۳۵۴۴ | N | هر یکی چون که فدایی فنی است | * | کاندر آن ره صرف عمر و کشتنی است |
| ۳۵۴۵ | N | کشتنی اندر غروبی یا شروق | * | که نه شایق ماند آن گه نه مشوق |
| ۳۵۴۶ | N | باری این مقبل فدای این فن است | * | کاندر او صد زندگی در کشتن است |
| ۳۵۴۷ | N | عاشق و معشوق و عشقش بر دوام | * | در دو عالم بهرهمند و نیک نام |
| ۳۵۴۸ | N | یا کرامی ارحموا اهل الهوی | * | شانهم ورد التوی بعد التوی |
| ۳۵۴۹ | N | عفو کن ای میر بر سختی او | * | در نگر در درد و بد بختی او |
| ۳۵۵۰ | N | تا ز جرمت هم خدا عفوی کند | * | زلتت را مغفرت در آگند |
| ۳۵۵۱ | N | تو ز غفلت بس سبو بشکستهای | * | در امید عفو دل در بستهای |
| ۳۵۵۲ | N | عفو کن تا عفو یابی در جزا | * | میشکافد مو قدر اندر سزا |