block:5142
۳۳۵۶ | N | بود گبری در زمان بایزید | * | گفت او را یک مسلمان سعید |
۳۳۵۷ | N | که چه باشد گر تو اسلام آوری | * | تا بیابی صد نجات و سروری |
۳۳۵۸ | N | گفت این ایمان اگر هست ای مرید | * | آن که دارد شیخ عالم بایزید |
۳۳۵۹ | N | من ندارم طاقت آن تاب آن | * | کان فزون آمد ز کوششهای جان |
۳۳۶۰ | N | گر چه در ایمان و دین ناموقنم | * | لیک در ایمان او بس مومنم |
۳۳۶۱ | N | دارم ایمان کان ز جمله برتر است | * | بس لطیف و با فروغ و با فر است |
۳۳۶۲ | N | مومن ایمان اویم در نهان | * | گر چه مهرم هست محکم بر دهان |
۳۳۶۳ | N | باز ایمان خود گر ایمان شماست | * | نه بدان میل استم و نه مشتهاست |
۳۳۶۴ | N | آن که صد میلش سوی ایمان بود | * | چون شما را دید آن فاتر شود |
۳۳۶۵ | N | ز انکه نامی بیند و معنیش نی | * | چون بیابان را مفازه گفتنی |
۳۳۶۶ | N | عشق او ز آورد ایمان بفسرد | * | چون به ایمان شما او بنگرد |