vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5139

title of 5139
۳۲۸۶Nابلهان گفتند مجنون را ز جهل * حسن لیلی نیست چندان هست سهل
۳۲۸۷Nبهتر از وی صد هزاران دل ربا * هست همچون ماه اندر شهر ما
۳۲۸۸Nگفت صورت کوزه است و حسن می * می خدایم می‌دهد از نقش وی
۳۲۸۹Nمر شما را سرکه داد از کوزه‌اش * تا نباشد عشق اوتان گوش کش
۳۲۹۰Nاز یکی کوزه دهد زهر و عسل * هر یکی را دست حق عز و جل
۳۲۹۱Nکوزه می‌بینی و لیکن آن شراب * روی ننماید به چشم ناصواب
۳۲۹۲Nقاصِراتُ الطَّرْفِ‌ باشد ذوق جان * جز به خصم خود بننماید نشان
۳۲۹۳Nقاصِراتُ الطَّرْفِ‌ آمد آن مدام * وین حجاب ظرفها همچون خیام
۳۲۹۴Nهست دریا خیمه‌ای در وی حیات * بط را لیکن کلاغان را ممات
۳۲۹۵Nزهر باشد مار را هم قوت و برگ * غیر او را زهر او درد است و مرگ
۳۲۹۶Nصورت هر نعمتی و محنتی * هست این را دوزخ آن را جنتی
۳۲۹۷Nپس همه اجسام و اشیا تبصرون * و اندر او قوت است و سم لا تبصرون
۳۲۹۸Nهست هر جسمی چو کاسه و کوزه‌ای * اندر او هم قوت و هم دل سوزه‌ای
۳۲۹۹Nکاسه پیدا اندر او پنهان رغد * طاعمش داند کز آن چه می‌خورد
۳۳۰۰Nصورت یوسف چو جامی بود خوب * ز آن پدر می خورد صد باده‌ی طروب
۳۳۰۱Nباز اخوان را از آن زهر آب بود * کان در ایشان خشم و کینه می‌فزود
۳۳۰۲Nباز از وی مر زلیخا را شکر * می‌کشید از عشق افیونی دگر
۳۳۰۳Nغیر آن چه بود مر یعقوب را * بود از یوسف غذا آن خوب را
۳۳۰۴Nگونه گونه شربت و کوزه یکی * تا نماند در می غیبت شکی
۳۳۰۵Nباده از غیب است و کوزه زین جهان * کوزه پیدا باده در وی بس نهان
۳۳۰۶Nبس نهان از دیده‌ی نامحرمان * لیک بر محرم هویدا و عیان
۳۳۰۷Nیا الهی‌ سُکِّرَتْ أَبْصارُنا * فاعف عنا اثقلت اوزارنا
۳۳۰۸Nیا خفیا قد ملأت الخافقین * قد علوت فوق نور المشرقین
۳۳۰۹Nأنت سر کاشف اسرارنا * أنت فجر مفجر انهارنا
۳۳۱۰Nیا خفی الذات محسوس العطا * أنت کالماء و نحن کالرحا
۳۳۱۱Nأنت کالریح و نحن کالغبار * تختفی الریح و غبراها جهار
۳۳۱۲Nتو بهاری ما چو باغ سبز خوش * او نهان و آشکارا بخششش
۳۳۱۳Nتو چو جانی ما مثال دست و پا * قبض و بسط دست از جان شد روا
۳۳۱۴Nتو چو عقلی ما مثال این زبان * این زبان از عقل دارد این بیان
۳۳۱۵Nتو مثال شادی و ما خنده‌ایم * که نتیجه‌ی شادی فرخنده‌ایم
۳۳۱۶Nجنبش ما هر دمی خود اشهد است * که گواه ذو الجلال سرمد است
۳۳۱۷Nگردش سنگ آسیا در اضطراب * اشهد آمد بر وجود جوی آب
۳۳۱۸Nای برون از وهم و قال و قیل من * خاک بر فرق من و تمثیل من
۳۳۱۹Nبنده نشکیبد ز تصویر خوشت * هر دمت گوید که جانم مفرشت
۳۳۲۰Nهمچو آن چوپان که می‌گفت ای خدا * پیش چوپان و محب خود بیا
۳۳۲۱Nتا شپش جویم من از پیراهنت * چارقت دوزم ببوسم دامنت
۳۳۲۲Nکس نبودش در هوا و عشق جفت * لیک قاصر بود از تسبیح و گفت
۳۳۲۳Nعشق او خرگاه بر گردون زده * جان سگ خرگاه آن چوپان شده
۳۳۲۴Nچون که بحر عشق یزدان جوش زد * بر دل او زد ترا بر گوش زد