vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5133

title of 5133
۳۰۷۷Nآن یکی می‌رفت بالای درخت * می‌فشاند آن میوه را دزدانه سخت
۳۰۷۸Nصاحب باغ آمد و گفت ای دنی * از خدا شرمیت کو چه می‌کنی
۳۰۷۹Nگفت از باغ خدا بنده‌ی خدا * گر خورد خرما که حق کردش عطا
۳۰۸۰Nعامیانه چه ملامت می‌کنی * بخل بر خوان خداوند غنی
۳۰۸۱Nگفت ای ایبک بیاور آن رسن * تا بگویم من جواب بو الحسن
۳۰۸۲Nپس ببستش سخت آن دم بر درخت * می‌زد او بر پشت و ساقش چوب سخت
۳۰۸۳Nگفت آخر از خدا شرمی بدار * می‌کشی این بی‌گنه را زار زار
۳۰۸۴Nگفت از چوب خدا این بنده‌اش * می‌زند بر پشت دیگر بنده خوش
۳۰۸۵Nچوب حق و پشت و پهلو آن او * من غلام و آلت فرمان او
۳۰۸۶Nگفت توبه کردم از جبر ای عیار * اختیار است اختیار است اختیار
۳۰۸۷Nاختیارات اختیارش هست کرد * اختیارش چون سواری زیر گرد
۳۰۸۸Nاختیارش اختیار ما کند * امر شد بر اختیاری مستند
۳۰۸۹Nحاکمی بر صورت بی‌اختیار * هست هر مخلوق را در اقتدار
۳۰۹۰Nتا کشد بی‌اختیاری صید را * تا برد بگرفته گوش او زید را
۳۰۹۱Nلیک بی‌هیچ آلتی صنع صمد * اختیارش را کمند او کند
۳۰۹۲Nاختیارش زید را قیدش کند * بی‌سگ و بی‌دام حق صیدش کند
۳۰۹۳Nآن دروگر حاکم چوبی بود * و آن مصور حاکم خوبی بود
۳۰۹۴Nهست آهنگر بر آهن قیمی * هست بنا هم بر آلت حاکمی
۳۰۹۵Nنادر این باشد که چندین اختیار * ساجد اندر اختیارش بنده‌وار
۳۰۹۶Nقدرت تو بر جمادات از نبرد * کی جمادی را از آنها نفی کرد
۳۰۹۷Nقدرتش بر اختیارات آن چنان * نفی نکند اختیاری را از آن
۳۰۹۸Nخواستش می‌گوی بر وجه کمال * که نباشد نسبت جبر و ضلال
۳۰۹۹Nچون که گفتی کفر من خواست وی است * خواست خود را نیز هم می‌دان که هست
۳۱۰۰Nز انکه بی‌خواه تو خود کفر تو نیست * کفر بی‌خواهش تناقض گفتنی است
۳۱۰۱Nامر عاجز را قبیح است و ذمیم * خشم بدتر خاصه از رب رحیم
۳۱۰۲Nگاو گر یوغی نگیرد می‌زنند * هیچ گاوی که نپرد شد نژند
۳۱۰۳Nگاو چون معذور نبود در فضول * صاحب گاو از چه معذور است و دول
۳۱۰۴Nچون نه‌ای رنجور سر را بر مبند * اختیارت هست بر سبلت مخند
۳۱۰۵Nجهد کن کز جام حق یابی نوی * بی‌خود و بی‌اختیار آن گه شوی
۳۱۰۶Nآن گه آن می را بود کل اختیار * تو شوی معذور مطلق مست‌وار
۳۱۰۷Nهر چه کوبی کفته‌ی می‌باشد آن * هر چه روبی رفته‌ی می‌باشد آن
۳۱۰۸Nکی کند آن مست جز عدل و صواب * که ز جام حق کشیده است او شراب
۳۱۰۹Nجادوان فرعون را گفتند بیست * مست را پروای دست و پای نیست
۳۱۱۰Nدست و پای ما می آن واحد است * دست ظاهر سایه است و کاسد است