block:5129
| ۲۹۳۷ | N | حاش لله ایش شاء اللَّه کان | * | حاکم آمد در مکان و لا مکان |
| ۲۹۳۸ | N | هیچ کس در ملک او بیامر او | * | در نیفزاید سر یک تای مو |
| ۲۹۳۹ | N | ملک ملک اوست فرمان آن او | * | کمترین سگ بر در آن شیطان او |
| ۲۹۴۰ | N | ترکمان را گر سگی باشد به در | * | بر درش بنهاده باشد رو و سر |
| ۲۹۴۱ | N | کودکان خانه دمش میکشند | * | باشد اندر دست طفلان خوارمند |
| ۲۹۴۲ | N | باز اگر بیگانهای معبر کند | * | حمله بر وی همچو شیر نر کند |
| ۲۹۴۳ | N | که أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ شد | * | با ولی گل با عدو چون خار شد |
| ۲۹۴۴ | N | ز آب تتماجی که دادش ترکمان | * | آن چنان وافی شدهست و پاسبان |
| ۲۹۴۵ | N | پس سگ شیطان که حق هستش کند | * | اندر او صد فکرت و حیلت تند |
| ۲۹۴۶ | N | آب روها را غذای او کند | * | تا برد او آب روی نیک و بد |
| ۲۹۴۷ | N | آب تتماج است آب روی عام | * | که سگ شیطان از آن یابد طعام |
| ۲۹۴۸ | N | بر در خر گاه قدرت جان او | * | چون نباشد حکم را قربان بگو |
| ۲۹۴۹ | N | گله گله از مرید و از مرید | * | چون سگ باسط ذراعی بالوصید |
| ۲۹۵۰ | N | بر در کهف الوهیت چو سگ | * | ذره ذره امر جو بر جسته رگ |
| ۲۹۵۱ | N | ای سگ دیو امتحان میکن که تا | * | چون در این ره مینهند این خلق پا |
| ۲۹۵۲ | N | حمله میکن منع میکن مینگر | * | تا که باشد ماده اندر صدق و نر |
| ۲۹۵۳ | N | پس اعوذ از بهر چه باشد چو سگ | * | گشته باشد از ترفع تیز تگ |
| ۲۹۵۴ | N | این اعوذ آن است کای ترک خطا | * | بانگ بر زن بر سگت ره برگشا |
| ۲۹۵۵ | N | تا بیایم بر در خرگاه تو | * | حاجتی خواهم ز جود و جاه تو |
| ۲۹۵۶ | N | چون که ترک از سطوت سگ عاجز است | * | این اعوذ و این فغان ناجایز است |
| ۲۹۵۷ | N | ترک هم گوید اعوذ از سگ که من | * | هم ز سگ درماندهام اندر وطن |
| ۲۹۵۸ | N | تو نمییاری بر این در آمدن | * | من نمیآرم ز در بیرون شدن |
| ۲۹۵۹ | N | خاک اکنون بر سر ترک و قنق | * | که یکی سگ هر دو را بندد عنق |
| ۲۹۶۰ | N | حاش لله ترک بانگی بر زند | * | سگ چه باشد شیر نر خون قی کند |
| ۲۹۶۱ | N | ای که خود را شیر یزدان خواندهای | * | سالها شد با سگی درماندهای |
| ۲۹۶۲ | N | چون کند این سگ برای تو شکار | * | چون شکار سگ شده ستی آشکار |