block:5128
| ۲۹۱۲ | N | مر مغی را گفت مردی کای فلان | * | هین مسلمان شو بباش از مومنان |
| ۲۹۱۳ | N | گفت اگر خواهد خدا مومن شوم | * | ور فزاید فضل هم موقن شوم |
| ۲۹۱۴ | N | گفت میخواهد خدا ایمان تو | * | تا رهد از دست دوزخ جان تو |
| ۲۹۱۵ | N | لیک نفس نحس و آن شیطان زشت | * | میکشندت سوی کفران و کنشت |
| ۲۹۱۶ | N | گفت ای منصف چو ایشان غالباند | * | یار او باشم که باشد زورمند |
| ۲۹۱۷ | N | یار آن تانم بدن کاو غالب است | * | آن طرف افتم که غالب جاذب است |
| ۲۹۱۸ | N | چون خدا میخواست از من صدق زفت | * | خواست او چه سود چون پیشش نرفت |
| ۲۹۱۹ | N | نفس و شیطان خواست خود را پیش برد | * | و آن عنایت قهر گشت و خرد و مرد |
| ۲۹۲۰ | N | تو یکی قصر و سرایی ساختی | * | اندر او صد نقش خوش افراختی |
| ۲۹۲۱ | N | خواستی مسجد بود آن جای خیر | * | دیگری آمد مر آن را ساخت دیر |
| ۲۹۲۲ | N | یا تو بافیدی یکی کرباس تا | * | خوش بسازی بهر پوشیدن قبا |
| ۲۹۲۳ | N | تو قبا میخواستی خصم از نبرد | * | رغم تو کرباس را شلوار کرد |
| ۲۹۲۴ | N | چارهی کرباس چه بود جان من | * | جز زبون رای آن غالب شدن |
| ۲۹۲۵ | N | او زبون شد جرم این کرباس چیست | * | آن که او مغلوب غالب نیست کیست |
| ۲۹۲۶ | N | چون کسی بیخواست او بر وی براند | * | خار بن در ملک و خانهی او نشاند |
| ۲۹۲۷ | N | صاحب خانه بدین خواری بود | * | که چنین بر وی خلاقت میرود |
| ۲۹۲۸ | N | هم خلق گردم من ار تازه و نوم | * | چون که یار این چنین خواری شوم |
| ۲۹۲۹ | N | چون که خواه نفس آمد مستعان | * | تسخر آمد ایش شاء اللَّه کان |
| ۲۹۳۰ | N | من اگر ننگ مغان یا کافرم | * | آن نیم که بر خدا این ظن برم |
| ۲۹۳۱ | N | که کسی ناخواه او و رغم او | * | گردد اندر ملکت او حکم جو |
| ۲۹۳۲ | N | ملکت او را فرو گیرد چنین | * | که نیارد دم زدن دم آفرین |
| ۲۹۳۳ | N | دفع او میخواهد و میبایدش | * | دیو هر دم غصه میافزایدش |
| ۲۹۳۴ | N | بندهی این دیو میباید شدن | * | چون که غالب اوست در هر انجمن |
| ۲۹۳۵ | N | تا مبادا کین کشد شیطان ز من | * | پس چه دستم گیرد آن جا ذو المنن |
| ۲۹۳۶ | N | آن که او خواهد مراد او شود | * | از که کار من دگر نیکو شود |