block:5119
۲۷۹۹ | N | حاجت خود گر نگفتی آن فقیر | * | او بدادی و بدانستی ضمیر |
۲۸۰۰ | N | آن چه در دل داشتی آن پشت خم | * | قدر آن دادی بدو نه بیش و کم |
۲۸۰۱ | N | پس بگفتندی چه دانستی که او | * | این قدر اندیشه دارد ای عمو |
۲۸۰۲ | N | او بگفتی خانهی دل خلوت است | * | خالی از کدیه مثال جنت است |
۲۸۰۳ | N | اندر او جز عشق یزدان کار نیست | * | جز خیال وصل او دیار نیست |
۲۸۰۴ | N | خانه را من روفتم از نیک و بد | * | خانهام پرست از عشق احد |
۲۸۰۵ | N | هر چه بینم اندر او غیر خدا | * | آن من نبود بود عکس گدا |
۲۸۰۶ | N | گر در آیی نخل یا عرجون نمود | * | جز ز عکس نخلهی بیرون نبود |
۲۸۰۷ | N | در تگ آب ار ببینی صورتی | * | عکس بیرون باشد آن نقش ای فتی |
۲۸۰۸ | N | لیک تا آب از قذی خالیشدن | * | تنقیه شرط است در جوی بدن |
۲۸۰۹ | N | تا نماند تیرگی و خس در او | * | تا امین گردد نماید عکس رو |
۲۸۱۰ | N | جز گلابه در تنت کو ای مقل | * | آب صافی کن ز گل ای خصم دل |
۲۸۱۱ | N | تو بر آنی هر دمی کز خواب و خور | * | خاک ریزی اندر این جو بیشتر |