vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5114

title of 5114
۲۶۸۶Nرو به شهر آورد آن فرمان پذیر * شهر غزنین گشت از رویش منیر
۲۶۸۷Nاز فرح خلقی به استقبال رفت * او در آمد از ره دزدیده تفت
۲۶۸۸Nجمله اعیان و مهان برخاستند * قصرها از بهر او آراستند
۲۶۸۹Nگفت من از خود نمایی نامدم * جز به خواری و گدایی نامدم
۲۶۹۰Nنیستم در عزم قال و قیل من * در به در گردم به کف زنبیل من
۲۶۹۱Nبنده فرمانم که امر است از خدا * که گدا باشم گدا باشم گدا
۲۶۹۲Nدر گدایی لفظ نادر ناورم * جز طریق خس گدایان نسپرم
۲۶۹۳Nتا شوم غرقه‌ی مذلت من تمام * تا سقطها بشنوم از خاص و عام
۲۶۹۴Nامر حق جان است و من آن را تبع * او طمع فرمود ذل من طمع
۲۶۹۵Nچون طمع خواهد ز من سلطان دین * خاک بر فرق قناعت بعد از این
۲۶۹۶Nاو مذلت خواست کی عزت تنم * او گدایی خواست کی میری کنم
۲۶۹۷Nبعد از این کد و مذلت جان من * بیست عباس‌اند در انبان من
۲۶۹۸Nشیخ بر می‌گشت و زنبیلی به دست * شی‌ء لله خواجه توفیقیت هست
۲۶۹۹Nبرتر از کرسی و عرش اسرار او * شی‌ء لله شی‌ء لله کار او
۲۷۰۰Nانبیا هر یک همین فن می‌زنند * خلق مفلس کدیه ایشان می‌کنند
۲۷۰۱Nأَقْرَضُوا اللَّهَ‌ أَقْرِضُوا اللَّهَ‌ می‌زنند * باژگون بر انصروا اللَّه می‌تنند
۲۷۰۲Nدربدر این شیخ می‌آرد نیاز * بر فلک صد در برای شیخ باز
۲۷۰۳Nکان گدایی کان به جد می‌کرد او * بهر یزدان بود نز بهر گلو
۲۷۰۴Nور بکردی نیز از بهر گلو * آن گلو از نور حق دارد غلو
۲۷۰۵Nدر حق او خورد نان و شهد و شیر * به ز چله وز سه روزه‌ی صد فقیر
۲۷۰۶Nنور می‌نوشد مگو نان می‌خورد * لاله می‌کارد به صورت می‌چرد
۲۷۰۷Nچون شراری کاو خورد روغن ز شمع * نور افزاید ز خوردش بهر جمع
۲۷۰۸Nنان خوری را گفت حق‌ لا تُسْرِفُوا * نور خوردن را نگفته‌ست اکتفوا
۲۷۰۹Nآن گلوی ابتلا بد وین گلو * فارغ از اسراف و ایمن از غلو
۲۷۱۰Nامر و فرمان بود نه حرص و طمع * آن چنان جان حرص را نبود تبع
۲۷۱۱Nگر بگوید کیمیا مس را بده * تو به من خود را طمع نبود فره
۲۷۱۲Nگنجهای خاک تا هفتم طبق * عرضه کرده بود پیش شیخ حق
۲۷۱۳Nشیخ گفتا خالقا من عاشقم * گر بجویم غیر تو من فاسقم
۲۷۱۴Nهشت جنت گر در آرم در نظر * ور کنم خدمت من از خوف سقر
۲۷۱۵Nمومنی باشم سلامت جوی من * ز انکه این هر دو بود حظ بدن
۲۷۱۶Nعاشقی کز عشق یزدان خورد قوت * صد بدن پیشش نیرزد تره توت
۲۷۱۷Nوین بدن که دارد آن شیخ فطن * چیز دیگر گشت کم خوانش بدن
۲۷۱۸Nعاشق عشق خدا و آن گاه مزد * جبرئیل موتمن و آن گاه دزد
۲۷۱۹Nعاشق آن لیلی کور و کبود * ملک عالم پیش او یک تره بود
۲۷۲۰Nپیش او یکسان شده بد خاک و زر * زر چه باشد که نبد جان را خطر
۲۷۲۱Nشیر و گرگ و دد از او واقف شده * همچو خویشان گرد او گرد آمده
۲۷۲۲Nکاین شده‌ست از خوی حیوان پاک پاک * پر ز عشق و لحم و شحمش زهرناک
۲۷۲۳Nزهر دد باشد شکر ریز خرد * ز انکه نیک نیک باشد ضد بد
۲۷۲۴Nلحم عاشق را نیارد خورد دد * عشق معروف است پیش نیک و بد
۲۷۲۵Nور خورد خود فی المثل دام و ددش * گوشت عاشق زهر گردد بکشدش
۲۷۲۶Nهر چه جز عشق است شد مأکول عشق * دو جهان یک دانه پیش نول عشق
۲۷۲۷Nدانه‌ای مر مرغ را هرگز خورد * کاهدان مر اسب را هرگز چرد
۲۷۲۸Nبندگی کن تا شوی عاشق لعل * بندگی کسبی است آید در عمل
۲۷۲۹Nبنده آزادی طمع دارد ز جد * عاشق آزادی نخواهد تا ابد
۲۷۳۰Nبنده دایم خلعت و ادرار جوست * خلعت عاشق همه دیدار دوست
۲۷۳۱Nدر نگنجد عشق در گفت و شنید * عشق دریایی است قعرش ناپدید
۲۷۳۲Nقطره‌های بحر را نتوان شمرد * هفت دریا پیش آن بحر است خرد
۲۷۳۳Nاین سخن پایان ندارد ای فلان * باز رو در قصه‌ی شیخ زمان