vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5113

title of 5113
۲۶۶۷Nزاهدی در غزنی از دانش مزی * بد محمد نام و کنیت سر رزی
۲۶۶۸Nبود افطارش سر رز هر شبی * هفت سال او دایم اندر مطلبی
۲۶۶۹Nبس عجایب دید از شاه وجود * لیک مقصودش جمال شاه بود
۲۶۷۰Nبر سر که رفت آن از خویش سیر * گفت بنما یا فتادم من به زیر
۲۶۷۱Nگفت نامد مهلت آن مکرمت * ور فرو افتی نمیری نکشمت
۲۶۷۲Nاو فرو افکند خود را از وداد * در میان عمق آبی اوفتاد
۲۶۷۳Nچون نمرد از نکس آن جان سیر مرد * از فراق مرگ بر خود نوحه کرد
۲۶۷۴Nکاین حیات او را چو مرگی می‌نمود * کار پیشش باژگونه گشته بود
۲۶۷۵Nموت را از غیب می‌کرد او کدی * ان فی موتی حیاتی می‌زدی
۲۶۷۶Nموت را چون زندگی قابل شده * با هلاک جان خود یکدل شده
۲۶۷۷Nسیف و خنجر چون علی ریحان او * نرگس و نسرین عدوی جان او
۲۶۷۸Nبانگ آمد رو ز صحرا سوی شهر * بانگ طرفه از ورای سر و جهر
۲۶۷۹Nگفت ای دانای رازم مو به مو * چه کنم در شهر از خدمت بگو
۲۶۸۰Nگفت خدمت آن که بهر ذل نفس * خویش را سازی تو چون عباس دبس
۲۶۸۱Nمدتی از اغنیا زر می‌ستان * پس به درویشان مسکین می‌رسان
۲۶۸۲Nخدمتت این است تا یک چند گاه * گفت سمعا طاعه ای جان پناه
۲۶۸۳Nبس سؤال و بس جواب و ماجرا * بد میان زاهد و رب الوری
۲۶۸۴Nکه زمین و آسمان پر نور شد * در مقالات آن همه مذکور شد
۲۶۸۵Nلیک کوته کردم آن گفتار را * تا ننوشد هر خسی اسرار را