vol.5

Qūniyah Nicholson both

block:5112

title of 5112
۲۶۴۰Nگفت روبه صاف ما را درد نیست * لیک تخییلات وهمی خرد نیست
۲۶۴۱Nاین همه وهم تو است ای ساده دل * ور نه بر تو نه غشی دارم نه غل
۲۶۴۲Nاز خیال زشت خود منگر به من * بر محبان از چه داری سوء ظن
۲۶۴۳Nظن نیکو بر بر اخوان صفا * گر چه آید ظاهر از ایشان جفا
۲۶۴۴Nاین خیال و وهم بد چون شد پدید * صد هزاران یار را از هم برید
۲۶۴۵Nمشفقی گر کرد جور و امتحان * عقل باید که نباشد بد گمان
۲۶۴۶Nخاصه من بد رگ نبودم زشت اسم * آن که دیدی بد نبد بود آن طلسم
۲۶۴۷Nور بدی بد آن سگالش قد را * عفو فرمایند یاران ز آن خطا
۲۶۴۸Nعالم وهم و خیال طمع و بیم * هست رهرو را یکی سدی عظیم
۲۶۴۹Nنقشهای این خیال نقش بند * چون خلیلی را که که بد شد گزند
۲۶۵۰Nگفت‌ هذا رَبِّی‌ ابراهیم راد * چون که اندر عالم وهم اوفتاد
۲۶۵۱Nذکر کوکب را چنین تاویل گفت * آن کسی که گوهر تاویل سفت
۲۶۵۲Nعالم وهم و خیال چشم بند * آن چنان که را ز جای خویش کند
۲۶۵۳Nتا که‌ هذا رَبِّی‌ آمد قال او * خربط و خر را چه باشد حال او
۲۶۵۴Nغرق گشته عقلهای چون جبال * در بحار وهم و گرداب خیال
۲۶۵۵Nکوهها را هست زین طوفان فضوح * کو امانی جز که در کشتی نوح
۲۶۵۶Nزین خیال ره زن راه یقین * گشت هفتاد و دو ملت اهل دین
۲۶۵۷Nمرد ایقان رست از وهم و خیال * موی ابرو را نمی‌گوید هلال
۲۶۵۸Nو آنکه نور عمرش نبود سند * موی ابروی کژی راهش زند
۲۶۵۹Nصد هزاران کشتی با هول و سهم * تخته تخته گشته در دریای وهم
۲۶۶۰Nکمترین فرعون چیست فیلسوف * ماه او در برج وهمی در خسوف
۲۶۶۱Nکس نداند روسپی زن کیست آن * وان که داند نیستش بر خود گمان
۲۶۶۲Nچون ترا وهم تو دارد خیره سر * از چه گردی گرد وهم آن دگر
۲۶۶۳Nعاجزم من از منی خویشتن * چه نشستی پر منی تو پیش من
۲۶۶۴Nبی‌من و مایی همی‌جویم به جان * تا شوم من گوی آن خوش صولجان
۲۶۶۵Nهر که بی‌من شد همه منها خود اوست * دوست جمله شد چو خود را نیست دوست
۲۶۶۶Nآینه بی‌نقش شد یابد بها * ز انکه شد حاکی جمله‌ی نقشها