block:5110
۲۶۰۰ | N | پس بیامد زود روبه سوی خر | * | گفت خر از چون تو یاری الحذر |
۲۶۰۱ | N | ناجوانمردا چه کردم من ترا | * | که به پیش اژدها بردی مرا |
۲۶۰۲ | N | موجب کین تو با جانم چه بود | * | غیر خبث جوهر تو ای عنود |
۲۶۰۳ | N | همچو کژدم کاو گزد پای فتی | * | نارسیده از وی او را زحمتی |
۲۶۰۴ | N | یا چو دیوی کاو عدوی جان ماست | * | نارسیده زحمتش از ما و کاست |
۲۶۰۵ | N | بلکه طبعا خصم جان آدمی است | * | از هلاک آدمی در خرمی است |
۲۶۰۶ | N | از پی هر آدمی او نسکلد | * | خو و طبع زشت خود او کی هلد |
۲۶۰۷ | N | ز انکه خبث ذات او بیموجبی | * | هست سوی ظلم و عدوان جاذبی |
۲۶۰۸ | N | هر زمان خواند ترا تا خرگهی | * | که در اندازد ترا اندر چهی |
۲۶۰۹ | N | که فلان جا حوض آب است و عیون | * | تا در اندازد به حوضت سر نگون |
۲۶۱۰ | N | آدمی را با همه وحی و نظر | * | اندر افکند آن لعین در شور و شر |
۲۶۱۱ | N | بیگناهی بیگزند سابقی | * | که رسد او را ز آدم ناحقی |
۲۶۱۲ | N | گفت روبه آن طلسم سحر بود | * | که ترا در چشم آن شیری نمود |
۲۶۱۳ | N | ور نه من از تو به تن مسکینترم | * | که شب و روز اندر آن جا میچرم |
۲۶۱۴ | N | گر نه ز آن گونه طلسمی ساختی | * | هر شکم خواری بدان جا تاختی |
۲۶۱۵ | N | یک جهان بینوا پر پیل و ارج | * | بیطلسمی کی بماندی سبز مرج |
۲۶۱۶ | N | من ترا خود خواستم گفتن به درس | * | که چنان هولی اگر بینی مترس |
۲۶۱۷ | N | لیک رفت از یاد علم آموزیات | * | که بدم مستغرق دل سوزیات |
۲۶۱۸ | N | دیدمت در جوع کلب و بینوا | * | میشتابیدم که آیی تا دوا |
۲۶۱۹ | N | ور نه با تو گفتمی شرح طلسم | * | کان خیالی مینماید نیست جسم |