block:5105
۲۴۹۷ | N | کندهای را لوطیی در خانه برد | * | سر نگون افکندش و در وی فشرد |
۲۴۹۸ | N | بر میانش خنجری دید آن لعین | * | پس بگفتش بر میانت چیست این |
۲۴۹۹ | N | گفت آن که با من ار یک بدمنش | * | بد بیندیشد بدرم اشکمش |
۲۵۰۰ | N | گفت لوطی حمد لله را که من | * | بد نیندیشیدهام با تو به فن |
۲۵۰۱ | N | چون که مردی نیست خنجرها چه سود | * | چون نباشد دل ندارد سود خود |
۲۵۰۲ | N | از علی میراث داری ذو الفقار | * | بازوی شیر خدا هستت بیار |
۲۵۰۳ | N | گر فسونی یاد داری از مسیح | * | کو لب و دندان عیسی ای وقیح |
۲۵۰۴ | N | کشتیی سازی ز توزیع و فتوح | * | کو یکی ملاح کشتی همچو نوح |
۲۵۰۵ | N | بت شکستی گیرم ابراهیموار | * | کو بت تن را فدی کردن به نار |
۲۵۰۶ | N | گر دلیلت هست اندر فعل آر | * | تیغ چوبین را بدان کن ذو الفقار |
۲۵۰۷ | N | آن دلیلی که ترا مانع شود | * | از عمل آن نقمت صانع بود |
۲۵۰۸ | N | خایفان راه را کردی دلیر | * | از همه لرزانتری تو زیر زیر |
۲۵۰۹ | N | بر همه درس توکل میکنی | * | در هوا تو پشه را رگ میزنی |
۲۵۱۰ | N | ای مخنث پیش رفته از سپاه | * | بر دروغ ریش تو کیرت گواه |
۲۵۱۱ | N | چون ز نامردی دل آگنده بود | * | ریش و سبلت موجب خنده بود |
۲۵۱۲ | N | توبهای کن اشک باران چون مطر | * | ریش و سبلت را ز خنده باز خر |
۲۵۱۳ | N | داروی مردی بخور اندر عمل | * | تا شوی خورشید گرم اندر حمل |
۲۵۱۴ | N | معده را بگذار و سوی دل خرام | * | تا که بیپرده ز حق آید سلام |
۲۵۱۵ | N | یک دو گامی رو تکلف ساز خوش | * | عشق گیرد گوش تو آن گاه کش |