block:5095
۲۳۶۱ | N | بود سقایی مر او را یک خری | * | گشته از محنت دو تا چون چنبری |
۲۳۶۲ | N | پشتش از بار گران صد جای ریش | * | عاشق و جویان روز مرگ خویش |
۲۳۶۳ | N | جو کجا از کاه خشک او سیر نی | * | در عقب زخمی و سیخی آهنی |
۲۳۶۴ | N | میر آخور دید او را رحم کرد | * | کاشنای صاحب خر بود مرد |
۲۳۶۵ | N | پس سلامش کرد و پرسیدش ز حال | * | کز چه این خر گشت دو تا همچو دال |
۲۳۶۶ | N | گفت از درویشی و تقصیر من | * | که نمییابد خود این بسته دهن |
۲۳۶۷ | N | گفت بسپارش به من تو روز چند | * | تا شود در آخور شه زورمند |
۲۳۶۸ | N | خر بدو بسپرد و آن رحمت پرست | * | در میان آخور سلطانش بست |
۲۳۶۹ | N | خر ز هر سو مرکب تازی بدید | * | با نوا و فربه و خوب و جدید |
۲۳۷۰ | N | زیر پاشان روفته آبی زده | * | که به وقت و جو به هنگام آمده |
۲۳۷۱ | N | خارش و مالش مر اسبان را بدید | * | پوز بالا کرد کای رب مجید |
۲۳۷۲ | N | نه که مخلوق توام گیرم خرم | * | از چه زار و پشت ریش و لاغرم |
۲۳۷۳ | N | شب ز درد پشت و از جوع شکم | * | آرزومندم به مردن دمبهدم |
۲۳۷۴ | N | حال این اسبان چنین خوش با نوا | * | من چه مخصوصم به تعذیب و بلا |
۲۳۷۵ | N | ناگهان آوازهی پیکار شد | * | تازیان را وقت زین و کار شد |
۲۳۷۶ | N | زخمهای تیر خوردند از عدو | * | رفت پیکانها در ایشان سو به سو |
۲۳۷۷ | N | از غزا باز آمدند آن تازیان | * | اندر آخور جمله افتاده ستان |
۲۳۷۸ | N | پایهاشان بسته محکم با نوار | * | نعل بندان ایستاده بر قطار |
۲۳۷۹ | N | میشکافیدند تنهاشان به نیش | * | تا برون آرند پیکانها ز ریش |
۲۳۸۰ | N | آن خر آن را دید و میگفت ای خدا | * | من به فقر و عافیت دادم رضا |
۲۳۸۱ | N | ز ان نوا بیزارم و ز ان زخم زشت | * | هر که خواهد عافیت دنیا بهشت |